You are currently viewing رادیو مضمون | فصل دوم: امام موسی صدر | قسمت ششم

رادیو مضمون | فصل دوم: امام موسی صدر | قسمت ششم

  • دانلود فایل صوتی
  • متن قسمت
    • بخش ششم-پادکست امام موسی صدر

      تشکیل مجلس اعلای شیعیان، کار ساده‌ای نبود؛ مذاهب دیگر، مخصوصاً اهل‌سنت لبنان که خود دارای مقام افتا و جمعیت علما بودند، تأسیس چنین مجلسی را رقیبی برای خود و عاملی برای تفرقه میان مسلمانان می‌دیدند. اما در مقابل، بسیاری از نخبگان لبنانی، اعم از نویسندگان، سیاستمداران و فعالان اجتماعی و همین‌طور شهرداری‌ها و استانداری‌ها حمایت خود را از این طرح اعلام کردند. در اولین گام، صدر در دیدار با رئیس و اعضای جمعیت علمای مسلمین لبنان، ایدۀ تشکیل مجلس اعلای شیعه را برای آنان توضیح داد. او این پیشنهاد را نه باهدف فرقه‌گرایی بلکه کمک به برقراری ارتباط و تعامل با سایر ادیان و مذاهب و رفع مشکلات شیعیان مطرح کرده بود و گفت که فقط و فقط به خدمت به میهن فکر می‌کند، نه دامن‌زدن به اختلافات مذهبی.

      شغل اغلب مردم جنوب، کشاورزی و باغداری بود. در آن زمان بیشتر امور شیعیان جنوب، در اختیار دو گروه بود:. فئودال‌ها یا سرمایه‌دارانی که یا عاملان حکومت بودند یا مزدور بیگانگان؛ زمین‌های زراعی جنوب در انحصار آن‌ها بود و فقط به منافع خود فکر می‌کردند و بنابر ساختار سیاسی لبنان از قدرت سیاسی و مزایای آن هم بی‌بهره نبودند. کسی که به این دو گروه منتسب بود، زندگی راحتی داشت و کسی که نمی‌توانست در زمین رهبران سیاسی یا فئودال‌ها کار کند، به‌سختی روزی خود و خانواده‌اش را تأمین می کرد. کشاورزان، محصولی را می‌کاشتند و به کسی می‌فروختند که آن‌ها می‌خواستند. این دو گروه، در کنار گروهی از عالمان سنتی شیعه بزرگترین مانع سیدموسی صدر برای تشکیل مجلس اعلای شیعیان بودند. تشکیل چنین مجلسی، قدرت محلی قئودال‌ها و برخی عالمان شیعه را محدود می‌کرد و چارچوبی متحد در سطح ملی را برای فعالیت‌های مذهبی و اجتماعی طایفۀ شیعه ترسیم و تحمیل می‌کرد که با روحیۀ برخی سازگار نبود.

      سفر به افریقا

      صدر همیشه می‌گفت که سرمایۀ لبنان، انسان لبنان است؛ چیزی که ما به زبان امروزی سرمایۀ انسانی یا منابع انسانی می‌گوییم. در لبنان کوچک که سرمایۀ محدودی در دست گروه‌های ذی‌نفوذ قرار دارد، جایگاه انسان محروم کجاست؟ سرنوشت نسل‌هایی از لبنانیان با مهاجرت پیوند خورده بود؛ این پیوندها گاه برای تجارت و گردش سرمایه بود که داستانی دیگر داشت و تداوم دریانوردی و تجارت‌پیشگی اهالی لُ-وان، جایی در شرق مدیترانه که خورشید از آنجا طلوع می‌کرد، از عصر فینیقی‌ها بود؛ اما نسل‌هایی دیگر مغتربینی بودند که برای کار و امرار معاش وسیله‌ای جز زور بازوی خود نداشتند و راهی جز مهاجرت یا به‌قول خودشان «اغتراب» نداشتند؛ غربی که از مغرب عربی تا اروپا و افریقا و آمریکای لاتین گسترده بود. گروهی که به اروپا و آمریکای لاتین رفته بودند، دست بازتری داشتند؛ اما جمعیت کثیری از مهاجرین لبنانی که در کشورهای افریقایی مانند ساحل‌عاج و سنگال و غنا بودند، نیازهای مادی و معنوی بیشتری داشتند. صدر در اولین اقدام، سفر خود به قارۀ آفریقا را آغاز کرد تا از شرایط زندگی مهاجران لبنانی اطلاعات کاملی به‌دست بیاورد. سفر او از آکرا در غنا آغاز شد و به نیجریه، ساحل‌عاج، گینه، سنگال و سیرالئون کشید. او به هر کشور که وارد می‌شد، مورد استقبال مهاجران لبنانی قرار می‌گرفت؛ به مساجد جامع سری می‌زد؛ سخنرانی می‌کرد و با مسلمانان مقیم آشنا می‌شد. این سفرها در واقع سفرهای تبلیغی صدر بود که همزمان با ماه مبارک رمضان و ماه محرم انجام می‌شد تا ارتباط نسل‌های مهاجر شیعه و نسل‌های دوم و سوم آنان با مفاهیم و آیین‌های شیعی قطع نشود. در این سفرها صدر به دیدار مقام‌های رسمی کشورها هم می‌رفت و در مورد مشکلات مهاجران لبنانی ازجمله مسئلۀ اقامت غیرقانونی برخی از آنان صحبت می‌کرد. شیوۀ گفت‌وگو و تعامل صدر با سران این کشورها احترام متقابلی را بر می‌انگیخت، در حدی که با  پروتوکل‌های رسمی در حد رئیس دولت از صدر استقبال می‌شد.

      هم‌زمان با سفر صدر به افریقا، نُه نفر از نمایندگان شیعۀ پارلمان، طرح تأسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان را با قید فوریت تقدیم مجلس نمایندگان لبنان کردند. نخست‌وزیر این طرح را تصویب کرد و در اختیار کمیسیون مدیریت و دادگستری قرار داد. محتوای طرح پیشنهادی تأسیس نهادی رسمی به‌منظور دفاع از حقوق، حفظ منافع و ارتقای معیشت شیعیان و رفع عقب‌ماندگی آن‌ها بود. پس از تشکیل مجلس، تصویب هرگونه قانون و آئین‌نامه‌ای که مرتبط با امور شیعیان در لبنان باشد، باید با مشورت و آگاهی از نظر این مجلس انجام می‌شد. برای مجلس اعلای شیعیان سه رکن پیش‌بینی شده بود: مجمع عمومی، هیئت اجرایی، هیئت شرعی. اعضای آن هم عبارت بودند از: حاکمان شرع، مراجع و روحانیون شیعه، وزرای فعلی و پیشین، نمایندگان فعلی و پیشین، قضات، وکلا، اساتید دانشگاه، پزشکان، داروسازان، مهندسان، کارمندان دولتی پایۀ سه به بالا، به‌علاوۀ نمایندگانی از اصناف، اتحادیه‌ها، تعاونی‌ها و مؤسسات اجتماعی و فرهنگی و البته مطبوعات و رسانه‌ها. ترکیب اعضای مجلس طوری پیش‌بینی شده بود که از هر نهاد و قشر و طیفی، حداقل یک نماینده در آن وجود داشته باشد.

      جنگ شش‌روزه

      اواسط سفر افریقایی صدر اتفاق مهمی رخ داد: جنگ شش‌روزۀ کشورهای عربی و اسرائیل در ژوئن 1967 که با غافل‌گیری ارتش‌های عربی به تصرف صحرای سینا، نوار غزه وکرانۀ باختری رود اردن (شامل بیت‌المقدس شرقی) در فلسطین، مزارع شبعا و بلندی‌های جولان در سوریه و تلفات و خسارات گستردۀ کشورهای عربی انجامید. اشغال‌گری حالا واقعیتی نبود که در سرزمین همسایه، فلسطین باشد؛ بلکه پاره‌ای از خاک لبنان و پاره‌ای از جنوب را از آن جدا کرده بود. صدر بعد از پنج ماه و دو هفته دوری از خانه و وطن، سرانجام  هشتم ژوئیۀ 1967 به لبنان و صور بازگشت و به‌محض ورود، بیانیه‌ای در خصوص جنگ شش‌روزه صادر کرد که در آن هفت اصل مهم برای پیروزی بر اسرائیل شرح داده شده بود: درک صحیح ابعاد خطر، آگاهی از امکانات، نقاط قوت و ضعف دشمن؛ احیای اعتماد به‌نفس کشورهای اسلامی منطقه؛ وحدت دولت‌ها، رهبران، احزاب و گروه‌ها و پیروان همۀ مذاهب با کنارگذاشتن اختلافات؛ مجاهدت بی‌سروصدا و به‌دور از بزرگ‌نمایی، سوداگری و تظاهر با استفاده از تمامی امکانات اقتصادی، جغرافیایی و انسانی؛ توکل و اعتماد بر خدا و ایمان به رجعت الی الله؛ ایجاد آمادگی کامل روحی و جسمی برای مقابله با تهاجم و پایداری در مقابل وقایع ناگهانی؛ و سرانجام، درخواست از دولت لبنان برای تجهیز ارتش با سلاح‌های جدید و پیشرفته. در پایان تأکید شده بود: «تنها راه، ادامۀ نبرد است و پیروزی حقیقی و نهائی بی‌تردید از آنِ ما خواهد بود.» مهر 1346 امام صدر بار دیگر به عراق سفر کرد و با امام‌خمینی و آیت‌الله حکیم دیدار و در مورد تحولات خاورمیانه گفتگو و مشورت کرد.

      طرح سربازی اجباری .

      شروع سال 1968 با اتفاقات مهمی همراه بود، در محافل رسمی شیعه و سنی، سخن از وزارتخانه‌ای جدید بود؛ باتوجه به بی‌طرفی آقای صدر و تفاهم همۀ گروه‌ها بر عدالت ایشان، صدر مأمور شده بود تا این وزارتخانه را برای نظارت بر انتخابات پارلمانی تشکیل دهد؛ اما او که خطر اشغال‌گری اسرائیل را حس کرده بود، سودای احیای خدمت سربازی اجباری در لبنان را در سر داشت. در کشوری در همسایگی اسرائیل، به‌شکل عجیبی خدمت سربازی اجباری وجود نداشت. بود و نبود دولت برای جنوب لبنان بی‌تأثیر بود. در چنین هنگامه‌ای، روحانی شیعه‌ای در باشگاه فرهنگی امام صادق(ع) در صور، جوانان را تشویق می‌کرد که دولت را تحت فشار قرار بدهند تا خدمت سربازی را در لبنان اجباری کند. پاییز 1347، صدر با ارسال تلگرافی به مسئولان دولت و مجلس، با کلماتی سنجیده و حماسی خواستار اجباری شدن خدمت سربازی شد: «به نام خدا! به نام میهن! به نام همۀ مقدسات و به‌نام عزت و افتخار!  به نام آینده و فرزندانمان! ... برای رضای خدا... خدمت سربازی را اجباری کنید!» او گفت: «همۀ ما سربازان جان‌برکف [وطن] هستیم. حتی اگر حکومت نیز به ما توجه نکند، آماده‌ایم که پیکر خود را در برابر تانک‌های دشمن، فدای وطن کنیم.» این احساس خطر درست بود. چند ماه بعد، حملات اسرائیل به جنوب لبنان آغاز شد. در طرح پیشنهادی صدر به‌جای دو سال سربازی، دانش‌آموزان از دورۀ دبیرستان در سه ماه تابستان، آموزش‌های دفاعی می‌دیدند. بخشی از این آموزش مثل کار با اسلحه برای دختران و پسران پیش‌بینی شده بود. بخش دیگر، مثل آموزش امدادگری و کمک‌های اولیه و پرستاری ویژۀ دختران بود. در کنار این آموزش‌ها، کارهای تفریحی و فرهنگی و دینی هم پیش‌بینی شده بود؛ چیزی که امروزه در قالب دوره‌های پیشاهنگی در سراسر لبنان و در احزاب و طایفه‌های مختلف رایج است

      سفر دوم به اروپا

      سال 1968 سال پرتلاطمی برای سراسر اروپا، به‌ویژه فرانسه بود؛ سالی که با شورش جوانان و جنبش دانشجویی ماه مه 68 همراه بود. از قضای روزگار، توفیق فهد، متخصص لبنانی زبان‌های آرامی و نبطی و تمدن پیش از اسلام در شبه‌جزیره که از دوستان صدر بود، او را به روبر برونشویک در مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه استراسبورگ معرفی کرد تا در نخستین همایش شیعه‌شناسی اروپا، دربارۀ شیعیان لبنان سخنرانی کند. دانشگاه در تسخیر دانشجویان بود و همایش شیعه‌شناسی در صومعه‌ای پروتستان برگزار شد و صدر به عربی سخنانی بیان کرد که مورد توجه قرار گرفت. این همایش بیش از همه در ایران با کتابی با عنوان «امام صادق(ع): مغز متفکر جهان تشیع» شناخته شد که ذبیح‌الله منصوری از خود ساخت و به مرکز اسلام‌شناسی استراسبورگ نسبت داد و در واقع بازنویسی وارونۀ مقالۀ توفیق فهد بود در حجمی حدود سی برابر مقالۀ اصلی و با ایدۀ مقلوب. صدر خاطرۀ تلخ هرج و مرج و بی‌بندوباری شورش دانشجویی ماه مه 1968 را با خود به لبنان آورد و در مصاحبه‌ای از دانیل کوهن-بندیت دانشجوی یهودی آلمانی-فرانسوی به‌عنوان سردستۀ این شورش به بدی یاد کرد. او هنوز هم در عرصۀ سیاست فرانسه و اروپا در قالب حزب سبزهای فرانسه فعال است. در همین سفر اروپایی بود که صدر به‌همت صادق طباطبایی در آخن و هامبورگ سخنرانی کرد و یکی از نمازهای جمعۀ شهر آخن را اقامه کرد. او بعد از سفر یازده‌روزه به اروپا، بار دیگر آهنگ عراق کرد و در دیداری سه‌روزه‌ با علما و مراجع حوزۀ نجف درخصوص تحولات مختلف گفت‌وگو کرد.

      حادثۀ یمونه

      آبان 1347، برف سنگینی در یمونه از روستاهای بقاع لبنان بارید. خانه‌های بسیاری ویران شد و یازده نفر کشته شدند. صدر بعد از شنیدن این خبر با پای پیاده و بدون امکانات از روستای دیرالاحمر به‌سمت یمونه حرکت کرد؛ با وجود سرمای شدید و بسته‌بودن راه از جاده‌های صعب‌العبور رد شد تا خود را به آنجا برساند و شب را در چادر مردم سرمازده و کنار آن‌ها صبح کند. این رویداد صدر را در دل مردم لبنان ماندگار کرد و تصویری از منجی، از مسیح در اذهان برجا گذاشت که بعدها با تصویر امام زیر صلیب تکمیل شد و شمایل «مسیح لبنان» را کامل کرد.

      «امام» موسی صدر: رئیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان

      بهار 1348، انتخابات مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان، در حالی برگزار شد که گروهی از علمای شیعۀ لبنان در اعتراض به برخی مفاد تصویب‌شده در این قانون، آن را تحریم کرده و خواستار لغو انتخابات بودند. صدر در جلسه‌ای که در حضور مجمع عمومی مجلس و نامزدها برگزار شده بود، در منزل سیدحسین الحسینی، از اعیان شیعه که بعدها به ریاست مجلس لبنان رسید، همه را به پرهیز از اقداماتی دعوت کرد که کرامت شیعیان را جریحه‌دار می‌کند. با این حال، به‌دلیل مخالفت اغلب افراد متنفذ، صدر تنها نامزد انتخابات ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان شد و در نهایت هم با چهل رأی به ریاست مجلس رسید. این گونه، بعد از ده سال تلاش شبانه‌روزی در لبنان، سیدموسای صدر، طلبۀ جوانی که در 31 سالگی از قم به صور آمد تا جانشین سید شرف‌الدین در صور شود، به امـــــــــام موسی صدر، رهبر معنوی و نماد رسمی و هویت‌بخش شیعیان لبنان تبدیل شد. شش سال بعد 1973، مجلس با رأی اکثریت قاطع، امام صدر را تا سن 65 سالگی به ریاست مادام‌العمر مجلس برگزید؛ اما قضا در کمین نشسته بودو  کار خود می کرد. ... اول سپتامبر 1969 در لیبی، افسر جوانی به‌نام سرگرد معمر قذافی، با کودتای نظامی، خاندان سنوسی را از قدرت برکنار کرد و حکومت را در دست گرفت.

      بحران فلسطین و لبنان

      1348، سال سرنوشت‌سازی برای فلسطین و لبنان بود. همزمان با طرح بازسازی معبد سلیمان در زیر مسجد‌الاقصی، قبله‌گاه اول مسلمانان به آتش کشیده شد. جنیش آزادیبخش فلسطین که به اختصار مقلوب الفتح خوانده می‌شد، در ابتدای راه بود. سیاست پنهان اسرائیل و نظام بین‌الملل توطین فلسطینیان یا اسکان فلسطینیان در وطن دوم بود؛ یعنی به‌جای برگرداندن زمین‌ها و خانه‌های فلسطینیان، آن‌ها را در کشورهای همسایه جا بدهد. به‌این‌ترتیب، اسرائیل فلسطینیان مزاحم را از وطنشان دور کرده بود و آن‌ها هم تاابد آواره باقی می‌ماندند. به‌تدریج فلسیطینیانی که به‌طور موقت به‌عنوان میهمان، به­­­­ اردن، لبنان و سوریه پناهنده شده بودند، خودشان به اشغالگرانی تبدیل ‌شدند که زمین‌های میزبان را غضب ‌کردند. مخاصمۀ فلسطینی-اسرائیلی جای خود را به تنش فلسطینی-لبنانی و فلسطینی-سوی یا اردنی می‌داد. بعد از پیروزی در نبرد کرامه، مبارزان فلسطینی مغرور شدند و برای خودشان فتح‌لند درست کردند و  عملیات‌ خود را از این سرزمین‌ها انجام می‌دادند. انتقام قهری اسرائیل، بیش از فلسطینیان دامن صاحبان مزارع و زمین‌های جنوب لبنان را می‌گرفت. واکنش کشورهای عربی به طرح توطین و مسئلۀ حضور گستردۀ فلسطینیان در اردوگاه‌ها که با تنش با بومیان از یک‌سو و بمباران اسرائیل از سوی دیگر همراه بود،  به‌جای رویارویی با دشمن واحد، سرکوب و اخراج فلسطینیان و محدودکردن فعالیت الفتح بود. این طور شد که فاجعۀ سپتامبر سیاه اتفاق افتاد. امام صدر، با هر دو سیاست مخالف بود؛ او می‌گفت: «فلسطینیان به‌جای توطین باید به کشور خودشان برگردند و کشورهای منطقه هم باید به آن‌ها کمک کنند تا فلسطین را از اسرائیل پس بگیرند؛ نه این‌که آن‌ها را سرکوب کنند.» او به مردم فقیر جنوب می‌گفت :«حتی اگر چیزی برای جنگیدن با اسرائیل ندارید، وسایل زندگی خود را بفروشید و اسلحه تهیه کنید!» از سوی دیگر به عرفات هم می‌گفت: «شرافت قدس اجازه نمی‌دهد که به‌دست غیرمؤمنین آزاد شود.» این یعنی نمی‌شود که فلسطینیان هرکاری خواستند در منطقه بکنند و بعد انتظار نصرت الهی هم داشته باشند. ضرورت یاری مقاومت فلسطین به‌منظور آزادی قدس شریف هفتمین مادۀ مصوب مجلس اعلای شیعیان لبنان بود.

      حال که بحث به یاری مقاومت و آزادی قدس رسید، یادآوری نقش صدر در آفرینش ترانۀ زیبای «زهرة المدائن (گل سرسبد تمامی شهرها)» اثر نُهاد ودیع حداد یا همان فَیروز، بانوی آواز لبنان بی‌مناسبت نیست. این ترانه بیشتر با اولین مصرعش «یا قدس یا مدینۀ السلام» شناخته شده. همزمان با حضور موسای صدر در قاهره، فیروز در این شهر کنسرتی برگزار کرده بود. صدر که نتوانسته بود در این کنسرت شرکت کند به هموطن لبنانی پیامی فرستاده بود که اگر از پیش می‌دانستم در کنسرت شما شرکت می‌کردم. فیروز، بانوی هنرمند مسیحی، به‌احترام پیام محبت‌آمیز امام شیعیان، همراه همسرش، ارکستر خانوادگی رَحبانی را به هتل محل اقامت صدر می‌برد و اجرایی خصوصی در حضور او برگزار می‌کند. صدر ضمن تجلیل از هنر فیروز، از او می‌خواهد تا صدا و هنرش را در خدمت هدف مقدس و مشترکی که آزادی قدس است و آرزوی هر مسلمان و مسیحی است، قرار دهد. نتیجۀ این توصیه، آفرینش ترانۀ حماسی «قدس، ای شهر صلح» است:

      به‌خاطر تو ای شهر صلح نماز می‌گزارم

      به‌‌خاطر تو ای روشنایی منازل

      ای گل سرسبد تمامی شهرها

      ای قدس، ای شهر صلح نماز می‌گزارم.

      چشمان ما هر روز به سوی تو پر می‌کشد

      در رواق‌های معابد می‌گردد

      کلیساهای کهن را در آغوش می‌گیرد

      و اندوه از مساجد می‌زداید.

      ای شب معراج!

      ای گذرگاه آنان‌که به آسمان رفتند

      نگاه ما هر روز به سوی تو پر می‌کشد

      و من نماز می‌گزارم.

      [مسیح]، آن کودک در آغل و مادرش، مریم

      دو چهرۀ گریان‌اند که می‌گریند!

      به خاطر آن‌ها که از وطن دفاع کردند

      و بر دروازۀ شهر شهید شدند.

      صلح در سرزمین صلح به شهادت رسید

      و عدالت بر دروازه‌ها به خاک افتاد.

      شهر قدس سقوط کرد

      عشق از زمین رخت بربست

      و جنگ در دل جهان لانه گزید

      آن کودک آغل‌نشین و مادرش، مریم

      دو چهرۀ گریان‌اند ....

      و من نماز می‌گزارم.

      خشم خروشان می‌آید

      و من سراپا ایمان‌ام که خشم خروشان می‌آید.

      من اندوه را زیر پا خواهم گذاشت.

      خشم خروشان از هر طرف

      چون سپاهی هول‌انگیز

      و چونان نور خدا، همه‌گیر می‌آید

      آری ..... می‌آید…!

      دروازۀ شهرها هرگز بسته نخواهد شد

      و من به نماز می‌روم.

      درها را خواهم کوبید

      و آن‌ها را خواهم گشود

      و تو ای رود اردن!

      چهرۀ مرا با آب‌های مقدست خواهی شست

      و آثار گام‌های وحشیان را محو خواهی کرد.

      خشم خروشان می‌آید

      زود درهم خواهد شکست

      خانۀ خدا از آن ماست

      قدس از آن ماست.

      من به دست خود، روشنایی را به قدس بازخواهم گرداند

      به دست ما صلح به قدس بازخواهد گشت

      آری،  باز خواهد گشت…

      حملۀ اسرائیل به لبنان

      12 مه ‌1970 اسرائیل در حملۀ گسترده به جنوب لبنان، بیش از سی روستای جنوب را ویران و پنجاه هزار نفر از شیعیان جنوب را آواره کرد. امام صدر برای نجات جنوب، خواستار تشکیل «گروه یاری جنوب» برای کمک به هزاران زخمی و آوارۀ بی‌پناه شد و در دیداری اضطراری با رئیس‌جمهور لبنان درخواست کرد تا دولت لبنان با مداخلۀ نظامی از مردم مظلوم جنوب دفاع کند. جنوب، برای صدر با مسئلۀ شیعیان آمیخته بود. امام شیعیان باید فکری برای امتش می‌کرد؛ امتی که خون‌ش مظلومانه بر زمین ریخته می‌شد، کودکانش یتیم می‌شدند؛ خانه‌هایش خراب می‌شد و مزارع و محصولاتش به آتش کشیده می‌شد. محروم‌ترین طایفۀ لبنان، حمایت‌کننده‌ای دربرابر حملات اسرائیل نداشت

      «آیا شیعیان، جزو شهروندان شریف و پاک و با وفا و وطن دوست و مرزدار و مرزبان، پرداخت کنندۀ مالیات، آبادکنندگان مزارع، بافرهنگ و اهل اندیشه و عمل؛ کارگر، تاجر، و... و صاحب هنر و صنعت نیستند؟ چه کسانی برترین مردم این کشورند؟ لبنان بهتر و شایسته‌تر است برای آنان و آنان نیز برتر و شایسته‌ترند برای لبنان! نابودی لبنان را نمی‌خواهند، و پاسداری از آن را خواستارند. پاسداری از راه عدل و عدالت.» «حکومت با کفر می‌ماند، و با ظلم نه.» آیا رسول‌الله(ص) نفرمود: «به خدا و روز جزا ایمان نیاورده است، آن که شب را با شکم سیر صبح کند در حالی که همسایه اش گرسنه است؟» بنابراین می‌گوییم: «به خداوند و روز جزا ایمان نیاورده است کسی که در بیروت با خیالی آسوده و خشنود بخوابد و همسایه‌اش در جنوب در ترس به سر برد. به خداوند و روز جزا ایمان نیاورده است کسی که سرمست بخوابد و همسایه اش در جنوب غرق اندوه و ماتم باشد. به خداوند و روز جزا ایمان نیاورده است کسی که زیر سقف بخوابد و همسایه‌اش بی سرپناه باشد. کسی که با تندرستی بخوابد و همسایه‌اش مریض باشد. کسی که مدرسه دارد و همسایه اش مدرسه ندارد......عدالت و کرامت سهم همگان است، شیعه از جملۀ آنان است و جنوب جزئی از آن است. ... بزرگ داشتن آنان کرامت این وطن است. ...»

      مبارزه با خونخواهی در لبنان

      به‌دنبال قوم‌گرایی و طایفه‌گرایی، یکی از عادات ناپسندی که در لبنان ریشه دوانده بود، خونخواهی بود؛ عرفی که منجر به سال‌ها جنگ و کینه‌ورزی در میان طوایف لبنان شده بود. امام صدر دردمندانه در پیامی شیعیان لبنان را به صلح و آشتی فراخواند :

      «فرزندان رشید بعلبک! مردم شجاع هرمل! در این روزهای تیره، که هر روز خون‌هایی بر زمین ریخته می‌شود. ... و قلب‌هایی از تپش باز می‌ماند... در این دوران غم‌انگیز، در این سرزمین پرآشوب؛ که دشمن پیاپی بر ما می‌تازد،... اندوه بر سینه‌ام سنگینی می‌کند! و از دیدگانم، خون روان می‌گردد! ای گروه حاضران! شما را به خداوندی که می‌پرستید، یکی از این سه کار را اختیار کنید: اگر به دنبال مال و منال می‌گردید، مهلت دهید! من این مال و منال را در بهای خونی که می‌خواهید به شما بدهم، بگذارید مال من، همچون سنگ قبری بر مزار این شیوۀ ناپسند قرار گیرد و این خلق بد، از بین برود! اگر برای جنگ، دلتنگ شده‌اید و چاره‌ای از جنگ و ستیزه و کشت‌و‌کشتار ندارید، بگذارید، برای جنگ به سرزمین قدس برویم و برای رهایی بیت‌المقدس و دیگر سرزمین‌های مقدس پیکار کنیم و در این راه قربانی دهیم! و اگر شهوت خون ریختن دارید، شما را به خدا! صدر را هدف تیرهای خود قرار دهید و این شیوه را رها کنید... ای مردم! من دستوری به شما نمی‌دهم، اگر حرف مرا پذیرفتید، که خوشا به حال شما! و اگر به خوی شیطانی روی آوردید و به دنبال حرکات خداناپسندانه گذشتگان بروید... شاهد باشید: من به‌عنوان رهبر، شما را به خیر و صلاح دعوت کردم.»

      بعد از بیانیۀ امام صدر، خطاب به مردم جبل لبنان بسیاری از اقوام و قبایل ازجمله خانواده‌های مسیحی و  اهل‌سنت جبل طی میثاق‌نامه‌ای متعهد شدند تا دست از  سنت انتقامجویی و خونخواهی بردارند. اصولاً رابطۀ صدر با تیر و تفنگ، رابطه‌ای تعریف‌شده بود: سلاح در برابر دشمن غاصب، مودت در بین دوستان. مرزهای کاربرد سلاح در وطن مشخص بود: نه در عروسی و نه در عزا کسی حق نداشت برای تهییج گلوله‌ای هوایی شلیک کند. گلوله باید سینۀ خصم اسرائیلی را می‌شکافت. در برابر هموطن لبنانی مسلمان و مسیحی، شیعی و سنی، سلاح غلاف می‌شد. این خلاف رویۀ کتائب دست چپی و راستی از کمونیست و فالانژ در لبنان بود؛ اما مرز امام صدر برای مودت و خصومت و مرز میان جنگ و صلح روشن بود: دشمنی با وطن.

      بخش 6-2. پادکست امام موسی صدر

      آخرین سفر به ایران

      پس از سفر مهر 1344 صدر به ایران، اوضاع سیاسی در ایران دگرگون شد. با تشکیل حسینیۀ ارشاد و فعالیت مرتضا مطهری و علی شریعتی در حلقۀ نواندیشان دینی ارشاد، زمینۀ فعالیت فکری و قلمی و بیانی بیشتری برای اقشار مذهبی فراهم شده بود و سخن نو در میان جوانان و دانشجویان و طبقۀ متوسط خریدار بیشتری داشت. ماهنامه‌های مکتب اسلام و مکتب تشیع با دو رویکرد دینی-اجتماعی و دینی-سیاسی در قم منتشر می‌شدند و صدر در هر دو نشریۀ دینی مطلب می‌نوشت. اما دو رخداد اساسی معادلات را دگرگون کرد: تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ساواک و دیگری آغاز حرکت‌های مبارزه‌جوی مسلحانه. شهریور 50 و دستگیری مبارزان سازمانی و چریکی در آستانۀ جشن‌های تاجگذاری شاه ضربه ای به نیروهای مبارز ملی و مذهبی بود.

      صدر که پس از انتخاب به‌عنوان رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان مترصد سفری شخصی و زیارتی برای تشرف به مرقد امام هشتم و دیدار مادر و خانواده و نزدیکان در قم و تهران و اصفهان بود، قصد سفر به ایران را از سال 1348 در سر داشت؛ اما هر بار مانعی بر سر راه ایجاد شده بود. دولت ایران با سفر شهروندی ایرانی که اکنون در مقامی رسمی در لبنان به‌عنوان رئیس طائفۀ شیعی، حکم ریاست دستگاه قضایی (دست‌کم در حوزۀ شیعیان) را داشت، موافق نبود و آخرالامر با سفر نیمه‌رسمی به که دعوت مراجع شیعه بود موافقت کرد _ یعنی نپذیرفت که مسئولیت سفر صدر به لحاظ دیپلماتیک به پای حکومت ایران نوشته شود _؛ صدر در 5 آذر 1350 در فرودگاه مهرآباد بود که متوجه شد رفتار کارگزاران ایرانی خلاف انتظار است؛ مانند وضعیتی که در 25 مرداد 1357 در فرودگاه طرابلس با آن مواجه شد.

      فعالیت‌های صدر در پناه‌دادن به مبارزان ایرانی از دید سفیر وقت ایران در لبنان، سرلشکر منصور قدر که از بنیانگذاران ساواک بود، پنهان نمانده بود.

      ساواک بر حضور صدر و معرفی و احراز هویت خود در قالب بازجویی‌های محترمانه به‌عنوان مقدمۀ دیدار با شاه اصرار کرد؛ اما پاسخ او یک جمله بود: «ما برای دیدارهای خانوادگی به ایران سفر کرده‌ایم و بنده برنامه‌ای برای دیدار با شاه ندارم.» ساواک دو خواهرزادۀ صدر را به اتهام سیاسی دستگیر کرد. به‌نظر صدر این دستگیری‌ها بهانه‌ای برای فشار بر او بود و تلفنی به خواهرش می‌گفت: «آن‌ها مرا می‌خواهند، اگر من تسلیم شوم، فرزندان تو را آزاد می‌کنند.» رئیس ساواک در حاشیۀ این شنود نوشته است: «خواهرزاده‌های موسی صدر را پس از حضور او در ساواک طوری آزاد کنید که منتی بر صدر باشد.»

      علاوه بر برخی فعالان سیاسی، برخی از شاگردان سابق صدر، مثل هاشمی رفسنجانی هم در زندان بودند. تلاش برخی روحانیان این بود که صدر را متقاعد کنند تا با شاه دیدار کند و تخفیف مجازات آن‌ها را بخواهد. قرار بود اگر دیداری رسمی صورت بگیرد، درخواست حمایت مالی از پروژه‌های عمرانی و درمانی مانند ساخت بیمارستان و دانشکدۀ پزشکی شیعیان موضوع جلسه باشد؛ اما با اصرار دوستان روحانی انقلابی، موضوع تخفیف مجازات نیز به آن افزوده شد. احتمال تأثیر کم بود ولی پای جان عده‌ای در میان بود. امام موسای صدر در اینجا پا روی سیدموسای صدر گذاشت شاید عده‌ای آزاد شوند، هرچند پیش می­دید که شاه چنان نخواهد کرد.

       27 دی‌ماه 1350 صدر با شاه دیدار کرد.

       پیش‌بینی او درست از آب درآمد، شاه تخفیف کمی در مجازات عده‌ای از زندانیان رده‌های پایین‌تر داد، پیش از خروج او از ایران شماری از سران نیروهای چپ اعدام شدند. کمک‌های مالی وعده شده نیز هیچ‌گاه به دست صدر و لبنان نرسید. قدر شاه را مجاب کرد این پول صرف مبارزه با رژیم او خواهد شد؛ اما به صدر وانمود کرد که شاه با پرداخت مخالفت کرده یا باید نام بیمارستان را رضاشاه بگذارد تا پول را دریافت کند.  پاسپورت صدر توقیف شده بود و او به‌زحمت توانست بعد از سه‌ماه اجازۀ خروج از ایران پیدا کند. سفر خداحافظی امام صدر با ایران، سفر تلخ و سنگینی بود و در سرنوشت او بی‌تأثیر نبود. در توافقی ناخواسته، شاه و انقلابیون صدر را دشمن خود دیده بودند. داغ­های انقلابی‌ مایل به لیبی و الفتح، دیدار با شاه را نشانۀ تمایل صدر به حکومت ایران دانستند و شاه براساس گزارش‌های ساواک ‌دانست که صدر از سر حکمت با رژیم مدارا می‌کند.

      حرکة المحرومین

      در آغاز سال ۱۹۷۴، پس از آن‌که چهار سال از وعده‌های بی‌نتیجۀ دولت‌های مختلف در لبنان برای سامان‌دادن به شیعیان محروم جنوب می‌گذشت، امام صدر به فکر تشکیل نهادی برای محرومان افتاد، او در سخنرانی عید غدیر در باشگاه امام صادق(ع) با اشاره به این حدیث که «الساکت عن الحق شیطان اخرس»: «کسی که در مقام بیان حقیقت سکوت کند، شیطانی گنگ و لال است.» گفت: «از ما می‌خواهند مالیات بدهیم، اطاعت کنیم و پناهگاه بسازیم؛ آن هم با نرخ بالا! دولت به ما کمکی نمی‌کند و سود و ثروت به جیب محتکران سرازیر می‌شود؛ ما به وظیفۀ خود عمل می‌کنیم ولی آیا امنیت داریم؟ آیا از صداقت و اخلاص خبری هست؟ نمی‌خواهیم وعده‌های دروغ و خیالی بشنویم! ما را خوار و ذلیل می‌کنند. لااقل بگذارید سلاح برداریم و از خودمان دفاع کنیم. من در تمام دوران کودکی‌ام حتی یک بار هم صدای شلیک گلوله را نشنیده بودم، من از خشونت و تندی بیزارم، اما باوجود شرایطی که در آن قرار داریم چاره‌ای جز دفاع برایمان باقی نمانده است.»

      بعد از بارها و بارها سخنرانی‌های شورانگیز امام، بالاخره صبر امام لبریز شد و در سوگندنامۀ معروف اربعین در بعلبک، رسماً تشکیل جنبش محرومان را اعلام کرد

      مراسم دکتر شریعتی در لبنان

      خبر درگذشت علی شریعتی در لندن، میان جوانان انقلابی داخل و خارج از کشور که سال‌ها با سخنرانی‌ها و کتاب‌های او، تحول فکری و انقلابی بیرونی و درونی را تجربه کرده بودند، شوکه‌کننده و اندوه‌بار بود. بنا بود شریعتی بعد از خروج از ایران، با هماهنگی امام صدر، حسینیۀ ارشاد در تبعید را به راه بیندازد. برخی جوانان اتحادیۀ انجمن‌های اسلامی در اروپا، تصمیم گرفتند جلوی انتقال پیکر شریعتی را به ایران بگیرند. ارتباط صدر با برخی مسئولین سوریه و اداره اوقاف و تولیت حرم حضرت زینب(س) جواب داد و مراسم تدفین به امامت صدر بر پیکر شریعتی و دلجویی از خانوادۀ او و برپایی مراسم هفتم و چهلم در بیروت برگزار شد؛ این اقدام صدر که مخالف خواست دولت ایران بود هزینه سنگینی متوجه او ساخت. شاید اگر چنین نکرده بود بعدها دولت ایران با پروژه ای که سرنوشت صدر را به ابهام برد یا همدلی نمی کرد یا پس از آن با سکوت همراهی نمی کرد.

      سفر به افریقا

      صدر دریافته بود که یکی از مهم‌ترین عوامل جنگ داخلی در لبنان، نفوذ کشورهای دیگر منطقه از عربستان و لیبی گرفته تا کشورهای اروپایی در امور لبنان است؛ و این نبود، جز به دلیل حضور و فتنه‌انگیزی اسرائیل در همسایگی لبنان. با این آگاهی، امام طی جلسات مختلف و متعددی که در لبنان و کشورهای منطقه برگزار کرد، تلاش کرد تا این کشورها را به صلح و ایجاد صلح پایدار در لبنان دعوت کند. در کنار بحران لبنان، تحولات مهم منطقه مثل اوج گرفتن انقلاب ایران و زمزمه‌های صلح کشورهای عربی با اسرائیل سبب شد تا امام صدر سفرهای دوره‌ای متعددی را به کشورهای عربی و افریقایی آغاز کند؛ هرچند که بدخواهان داخلی و خارجی لبنان، این سفرها را نوعی فرار امام از جنگ و شرایط لبنان پس از اعلام تشکیل جنبش أمل می‌دانستند، اما امام صدر در لبنان هم آواره بود. تهدیدهای متعدد جانی او را ناچار کرده بود تا همسر و فرزندان را از لبنان خارج کند و خود نیز در خانۀ دوستان اقامت کند. بومدین رئیس جمهور وقت الجزایر در پایان سفر به ایشان توصیه کرد تا با قذافی فرمانده انقلاب خودخواندۀ فاتح سپتامبر در لیبی دیدار کند. صدر دو بار دیگر قذافی را دیده بود و هر دو بار تصویری منفی از او داشت. اما هم وطن در خطر بود و هم ایران و منطقه آبستن حوادث جدید. پروژۀ قذافی در لبنان تخریب این کشور و ساختن لبنانی جدید بود که در آن مسیحیان و شیعیان جایی نداشتند و قذافی به‌جای جمال عبدالناصر، رهبری عرب‌ها در جنگ با اسرائیل را بر عهده می‌گرفت. امام موسای صدر و دو همراهش شیخ محمد یعقوب و استاد عباس بدرالدین  25 اوت 1978 به دعوت رسمی دولت لیبی بیروت را به مقصد طرابلس ترک کردند تا پنج روز بعد، روز عید فطر بازگردند. بیش از شانزده هزار روز از آن عید فطر گذشته، بی‌بی‌جان و پری‌خانم و آقارضا و علی‌آقا و خیلی‌های دیگر از خانواده چشم ‌انتظار آقاموسی بودند و دیگر نیستند؛ اما خانوادۀ صدر، هنوز معتقدند که دلیلی برای برنگشتن پدر نیست.

      ادامه

  • عکس‌ها
  • ویدئو‌ها
  • موسیقی