You are currently viewing رادیو مضمون | فصل اول: گجستگان | قسمت هشتم
پادکست گجستگان قسمت هفتم توسط مجموعه همیشه در میان آماده شده و به داستان خروج انگلیسی ها از فلسطین پرداخته شده است.

رادیو مضمون | فصل اول: گجستگان | قسمت هشتم

  • دانلود فایل صوتی
  • متن قسمت
    • گفتیم که ماجرای فلسطین تقریبا همه رو خسته کرده بود بجز صهینویست‌ها رو. انگلیسی‌ها خسته شده بودند از اینکه هر روز تنش بیشتر میشه و فهمیده بودند که با سرکوب و حکومت نظامی هم نمیتونند ماجرا رو جمع کنند برای همین پذیرفته بودند که دولت وظیفه‌داری رو به دولتی منطقه‌ای تحویل بدن. فلسطینی‌ها از اینکه هر روز مهاجر میومد به منطقه و بحث تقسیم کشور مطرح شده بود خسته شده بودند و یهودی‌های مهاجر هم از اینکه وضعیت روشنی نداشتند و از کشورهای خودشون رونده شده بودند به امید زندگی بهتر ولی محقق نشده بود به ستوه اومده بودند.

      این وسط اما سران صهیونیسم دارن بازی خودشون رو پیش می‌برند و رسیدن به اینجا انگلستان رو مجبور کردند که اعراب سایر کشورهای منطقه رو نسبت به حضور اونها توجیه کنه و البته درون خودشون اختلافاتی داشتند. تو قسمت قبل درباره چند نفر از رهبران صهیونیسم توضیح دادیم و اختلافاتشون رو با هم توضیح دادیم و ماجرا رسید به اینجا که با شروع شدن جنگ دوم جهانی، وضعیت در فلسطین تاحدودی آروم شد برای اینکه همه درگیر موضوع بزرگتری شده بودند. یهودی‌ها با پیشروی آلمان نازی زندگی سخت‌تری در انتظارشون بود، انگلیس درگیر جنگ تمام عیاری شده بود و فلسطینی‌ها بیم اینو داشتند که آلمان‎ها بعد از تصرف مصر به سراف اونها بیان. حالا بریم و ادامه ماجرا رو بشنویم ...

      پاییز ۱۹۴۲، ژنرال مونتگومری فرمانده پیاده نظام انگلستان در نبردی که در صحرای غربی در منطقه مصر و لیبی در گرفت، ژنرال رومل آلمانی رو شکست داد. این شکست هم خطر رو از سر فلسطین دور کرد و هم زمینه‌ای شد برای پیروزی متفقین در جنگ. بن گوریون در دوران جنگ به لندن رفت تا نفوذش رو بیشتر کنه اما دید که سایه‌ی وایزمن روشه و کار زیادی نمی‌تونه بکنه. پس به نیویورک رفت. آمریکا هنوز وارد جنگ جهانی دوم نشده بود اما دسامبر 1941 ژاپنی‌ها به بندر پرل هاربر حمله کردند و پای آمریکایی‌ها رو به جنگ باز کردند. و بعد از حمله به بندر پرل هاربر، بن گوریون به واشنگتن نقل مکان کرد.

      در این مقطع زمانی، ژابوتینسکی از دنیا رفت و بن گوریون و وایزمن، برای رهبری صهیونیسم رقابت می‌کردند. در نظر اول ممکنه تصمیم بن گوریون برای نقل مکان به آمریکا اشتباه به نظر برسه. بالاخره فلسطین بی‌رهبر بود و ثبات چندانی هم نداشت. اما بن گوریون تو آمریکا متوجه ‌شد که دیگه به قدرت و نفوذ و ثروت انگلیس نیاز ندارند. انگیزه‌های سیاسی هم داشت. فکر می‌کرد با جلب حمایت آمریکا، می‌تونه وایزمن رو به حاشیه برونه.

      وایزمن تو انگلیس،‌ نتونسته بود حمایت تمام دولت انگلیس رو جلب کنه اما بن گوریون تو آمریکا با لابی‌های خودش، تونسته بود نظر تمام دولت آمریکا و رهبرای یهودی مقیم آمریکا رو نسبت به صهیونیسم مثبت کنه و ازش حمایت می‌کردند. هدف پروژه‌ی صهیونیسم برای همه ایجاد دولت مستقل یهودی بود.

      به خاطر جنگ تو اروپا، گردهم‌آیی سالانه‌ی صهیونیست‌ها تو آمریکا و نیویورک، در می ۱۹۴۲ برگزار شد. همایش کاملاً موفقیت‌آمیز بود اما بن گوریون،‌ مرد شماره‌ی دو بود و خارج از فلسطین وایزمن شناخته‌شده‌تر بود. هر جا می‌رفت به احترامش بلند می‌شدند و اونو وارث هرتزل می‌دونستند. بعد از گردهمایی، وایزمن به کاخ سفید دعوت ‌شد و بن گوریون بیشتر عصبانی شد که چرا اونو دعوت نکردند. تو فلسطین همه‌کاره اون بود و حالا در حاشیه.

      تو گردهمایی، به جای وایزمن،‌ از انگلیس انتقاد می‌کرد چون نمی‌خواست شکافی تو جنبش ایجاد بشه. شاید انتقادش از انگلیس غیرمنصفانه بود. بالاخره انگلیسی‌ها تعهداتی هم به اعراب داشتند، اما این تعهدات به ضرر هدف مهاجرت حداکثر یهودی‌ها به این منطقه بود. انگلیسی‌ها قایق‌های مهاجران رو متوقف می‌کردند و گاهی به مقصد برشون می‌گردوندند. در بعضی موارد، این مهاجرا موقع برگشت دوباره به دست آلمانی‌ها می‌افتادند. مواردی بود که انگلیسی‌ها تو جزایر اقیانوس هند، اردوگاه پناهندگی بر پا می‌کردند تا یهودی‌ها رو موقتی زندانی کنند و بعداً درباره‌شون تصمیم بگیرند. انگلیسی‌ها سعی می‌کردند مشکل رو حل کنند اما تصور کنید این کارا از نظر صهیونیست‌ها و دنیا چه نمودی داشت. هاگانا و ارگون بی‌وقفه تلاش می‌کردند یهودی‌ها رو به صورت قاچاقی وارد فلسطین کنند.

      نوامبر ۱۹۴۰ صهیونیست‌ها سه کشتی آماده کرده بودند که چند هزار یهودی رو به فلسطین آورد. اما انگلیس متوقف‌شون کرد و فرستادشون بندر حیفا. مقامات انگلیسی تصمیم گرفتند که این پناهنده‌ها رو به جزیره‌ی موریس تو شرق آفریقا ببرند. هاگانا دنبال راهی بود که آزادشون کنه. انگلیسی‌ها ۱۸۰۰ یهودی رو سوار کشتی انگلیسی کردند که به سمت موریس بره. اما هاگانا تحت فرمان نخست‌وزیر آینده‌ی اسراییل، موشه دایان، به این نتیجه رسید که بهترین راهِ متوقف کردن این عملیات، یه انفجار کوچیک تو کشتیه. کشتی مال جنگ جهانی اول بود و قدیمی. فقط ۸۰۵ نفر ظرفیت داشت اما انگلیسی‌ها ۱۸۰۰ پناهنده و چند تا خدمه رو سوارش کرده بودند. کشتی فقط برای ۸۰۵ نفرم قایق نجات داشت.

      ۲۵ نوامبر ۱۹۴۰ بمب هاگانا منفجر شد و خیلی بزرگ‌تر از چیزی بود که انتظار داشتند. کشتی سوراخ شد و افراد داخل کشتی وحشت کردند. به محض انفجار،‌ کشتی‌های انگلیسی و اعراب به محل رفتند تا بازمانده‌ها رو نجات بدند. در عرض ۱۶ دقیقه ۲۶۷ نفر یهودی و ۵۰ سرباز انگلیسی کشته شدند. اول مشخص نبود چه اتفاقی افتاده. بعضیا می‌گفتند یهودی‌ها در اعتراض به برخورد انگلیس خودکشی کردند اما انگلیس مشکوک شده بود که کار ارگون بوده. سال ۱۹۵۷، یعنی هفده سال بعد از این اتفاق، کارگر سابق بندر درباره‌ی نقش هاگانا و خودش تو این ماجرا نوشت.

      همون سال یعنی ۱۹۴۰،‌ یه گروه از ارگون به این نتیجه رسیدند که زیادی صبر کردند و باید جلوی سیاست محدودیت مهاجرت انگلیس بایستند. اینا اسم‌شون رو گروه آزادی اسراییل گذاشتند و هدف‌شون این بود که انگلیس رو به زور از فلسطین بیرون کنند. رهبرشون آدم جالبی بود به اسم آبراهام استرن. برای همین معروف بودند به گنگ استرن.

      حالا صهیونیست‌های فلسطینی سه تا گروه شبه‌نظامی دارند: هاگانا به رهبری بن گوریون، ارگون که صهیونیست‌های تجدیدنظرطلب هستند و تعدادشون کمه اما موثرند و گنگ استرن که از ارگون جدا شدند چون به نظرشون ارگون به اندازه‌ی کافی تندرو نیست.

      هدف گنگ استرن بیرون کردن خارجی‌ها از فلسطین و ایجاد یه دولت یهودی و مستبد مثل آموزه‌های بولشویسم بود. اصلا به خودشون می‌گفتند تروریست! استرن می‌گه: آموزه‌ها و سنت یهود، تروریسم به عنوان حربه‌ی جنگی رو رد نمی‌کنه. اخلاق تو جنگ ملی ما جایی نداره. ما فرمان تورات رو داریم که بالاتر از هر چارچوب قانونی دنیائیه. تروریسم برای ما بخشی از مبارزه‌ی سیاسیه.

      این گروه حتی دو بار با نازی‌های آلمان تماس گرفتند و پیشنهاد دادند انگلیس رو تو منطقه تضعیف کنند، در عوض آلمان برای ایجاد دولتی یهودی تو فلسطین، مثل آلمان نازی بهشون کمک کنه.

      سال ۱۹۴۲ بن گوریون به فلسطین برگشت و دید تنش بین انگلیسی‌ها و صهیونیست‌ها و بین هاگانا و ارگون بالا گرفته و سعی کرد دوباره اوضاع رو کنترل کنه. اما تحولات جهانی تنش بین این گروه‌ها رو بیشتر کرد. اواخر ۱۹۴۲ بود که صهیونیست‌های داخل فلسطین متوجه شدند چه بلایی سر یهودی‌های لهستان اومده.

      از سه نفر نقل قول می‌کنم تا وضعیت اون دوران رو مجسم کنیم. از تیموتی اسنایدر آمریکایی شروع کنیم: سال ۱۹۴۱، اوکراین. اوکراینی که یه دهه قبل، استالین ده میلیون کشاورزش رو قتل عام کرد. اسنایدر می‌نویسه: ۱۹ سپتامبر ۱۹۴۱ آلمانی‌ها کیِف رو گرفتند. ۲۴ سپتامبر، چند تا مین منفجر شد و ساختمون‌های مرکز شهر رو که رژیم آلمان اشغال کرده بود، تخریب کردند. آلمان‌ها دیدند شهر ناامنه. به نظر سران نازی پاسخ درخور این حمله، قتل عام یهودی‌های شهر بود. هر چند بیشتر یهودی‌ها قبل از اشغال شهر فرار کرده بودند، اما هنوز ده‌ها هزار نفر تو شهر بودند.

      تو شهر اعلامیه پخش کردند که یهودی‌ها باید خودشونو معرفی کنند چون باید جابه‌جا بشند. ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۱، بیشتر یهودی‌های باقیمونده به اون مکانِ معرفی‌شده رفتند. همه‌ی وسایل‌شونو جمع کرده بودند و اشیای قیمتی‌شون همراه‌شون بود. بهشون دستور دادند چند کیلومتر راه برند تا به محل دفن خودشون برسند. وسایل قیمتی‌شونو تحویل دادند. برهنه شدند و تو گروه‌های ده نفره، کشته شدند. بعدش ریختن‌شون تو گورهای دسته‌جمعی و سوزوندن‌شون. این کار ۳۶ ساعت طول کشید. ۳۶ هزار و ۷۶۱ یهودی. یه زن یهودی بود که شوهرش روس بود و فامیلش رو از روی فامیل شوهرش انتخاب کرده بود. وقتی فهمید اوضاع از چه قراره، گفت یهودی نیست،‌ اما آلمان‌ها می‌خواستند هر جور هست اونم بکشند. اونم خودشو به مردن زد و نجات پیدا کرد.

      آناتولی کوزنتسف، نویسنده‌ی روس، روایت این زن رو نوشته:

      همه جا ناله می‌شنید. همه هنوز نمرده بودند. سربازا می‌اومدند بالا سرشون و به هر کسی که زنده به نظر می‌رسید تیراندازی می‌کردند. شروع کردند به ریختن خاک روی اجساد. دینا تونست به طرز معجزه‌آسایی فرار کنه و داستان اون روز رو برامون تعریف کنه.

      حالا مصاحبه‌ای از پیرمردی یهودی به نام یعقوب برسلر پولند بشنویم که بی‌بی‌سی تهیه کرده. یعقوب توی چند تا اردوگاه کار اجباری زندگی کرده:

      این پسر ۱۶ ساله تو پنج تا اردوگاه کار اجباری زندگی کرده و تمام خانواده‌اش رو از دست داده: من ۸۶ سالمه. لهستان، نزدیک مرز آلمان زندگی کردم. من تنها بازمانده‌ی کل خانواده هستم و مرگ پدرم رو به چشم دیدم.

      خواستم این مصاحبه رو با صدای خود پیرمرد بشنوید.

      یادداشت‌هایی از یه زن یهودی ناشناس هم هست. این زن از جایی میاد که پونصد هزار یهودی اون‌جا کشته شدند.

      «۷ آوریل ۱۹۴۳، قبل از ترک این دنیا می‌خواستم چند خطی برای شما بنویسم. زمانی که این نامه به دست‌تان می‌رسد من یا دیگران دیگر در این دنیا نیستیم. ما هم مانند بقیه‌ی یهودیان محکوم به مرگیم. در آینده‌ی نزدیک نوبت ما هم می‌رسد. راه فرار نیست. ابتدا پنج هزار نفر، از جمله شوهرم کشته شدند. هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند رنج ما را توصیف کند. ۲۶ آوریل ۱۹۴۳ من هنوز زنده هستم و می‌خواهم تعریف کنم چه اتفاقی افتاده. دارد نوبت ما می‌شود. شهر باید از یهودی‌ها پاک شود. در روزهای اخیر هزاران نفر کشته شدند. بعد از تیراندازی و دفن کردن اجساد، آلمان‌ها فاکتور گلوله‌ها را برای شورای یهود فرستادند.»

      اینا همون اتفاقاتیه که بهش میگن هولوکاست! هزاران یادداشت از هلوکاست باقی مونده. تو غرب، این واقعه به دین تبدیل شده و اگه نفیش کنید زندانی می‌شید! اگر در کشوری غربی زندگی می‌کنید می‌دونید راجع به چی صحبت می‌کنم. پس تصور کنید که این موضوع چه جایگاهی تو هویت فرهنگی یهودی‌ها داره.

      خب به فلسطین برگردیم. تلاویو، دسامبر ۱۹۴۲. خبر رسیده که چه بلایی سر یهودی‌های اروپای شرقی اومده. گروهی از جوونای یهودی تو تلاویو جمع شدند تا ببینند چطور می‌شه کمک کرد. اواخر جلسه، مردی وارد شد و آروم نشست و به صحبت‌ها گوش ‌داد. بعد از این‌که همه‌ی پیشنهادها مطرح شدند، ‌ایستاد و گفت فقط یه راه برای کمک به یهودیای لهستان وجود داره. باید به انگلیسی‌ها توی فلسطین حمله کنیم تا محدودیت مهاجرت رو لغو کنند یا از این کشور برند. چون یهودی‌های لهستانی جایی برای فرار ندارند.

      اون مرد مناخیم بگین، فرمانده‌ی بتار تو لهستان بود که به فلسطین اومده بود. در غیاب وایزمن و بن گوریون، به محبوبیت رسید و بهش پیشنهاد کردند فرمانده‌ی‌ ارگون بشه. اما نپذیرفت. چون هنوز برای ارتش آزادی‌بخش لهستان می‌جنگید.

      بن گوریون به فلسطین برگشت و بگین اقدامات اونو زیر نظر داشت. اواخر ۱۹۴۳ از ارتش آزادی‌بخش لهستان مرخصی گرفت و فوراً فرمانده‌ی ارگون شد و پنج روز بعد علیه امپراتوری انگلیس اعلان جنگ کرد. ارگون حملاتش رو علیه ساختمون‌های اداری انگلیس شروع کرد. زیرساخت‌ها رو تخریب می‌کرد. انگلیسی‌ها متوجه نقش بگین ‌شدند و برای دستگیریش ده هزار پوند جایزه گذاشتند. بگین مخفی شد و از مخفیگاهش ارگون رو رهبری ‌کرد.

      سال ۱۹۴۴ ارگون و گنگ استرن تلاش می‌کردند نشون بدند کدوم‌شون موثرتر و خشن‌ترند. نوامبر همون سال، گنگ استرن دو مرد جوون رو به قاهره ‌فرستاد تا مسیر رفت و آمد لرد موین، معاون وزیر خارجه‌ی انگلیس در منطقه رو بررسی کنند. ۶ نوامبر ۱۹۴۴ بیرون از خونه‌اش منتظر موندند و به محض رسیدنش، خودش و راننده‌ش رو کشتند.

      گنگ استرن و مابقی گروه‌های تروریستی یهودی جشن گرفتند اما بگین و دیگران تو جامعه‌ی یهودی فلسطین، این کار رو یه اشتباه راهبردی می‌دونستند. فکر می‌کردند زیاده‌رویه. سال ۱۹۴۴ بن گوریون بالاخره تونسته بود انگلیسی‌ها رو راضی کنه که گروه‌های یهودی مسلح بشند. تا قبل از این یهودی‌ها فقط می‌تونستند به ارتش انگلیس بپیوندند. اما بن گوریون سعی کرد انگلیسی‌ها رو راضی کنه که واحدهای نظامی یهودی ایجاد بشند. حالا با قتل لرد موین این توافق به خطر می‌افتاد. لرد دوست نزدیک چرچیل بود که حالا نخست وزیر انگلیس شده بود. چرچیل احساس می‌کرد بهش خیانت شده. چون برای دو دهه بهترین متحد صهیونیسم بود. حتی بگین هم می‌دونست این کار اشتباه بوده و گفت قاتلا سرباز یهودی نبودند و بعد از اعدام‌شون، دنبال انتقام نرفت.

      اما بن گوریون اینو یه فرصت می‌دید که ارگون و گنگ استرن رو منحل کنه. پس با همکاری انگلیس، هاگانا رو سراغ ارگون و گنگ استرن فرستاد. اونا رو دستگیر ‌کرد، کسب و کارشون رو نابود کرد و سلاح‌شون رو ‌گرفت. این دوره به فصل شکار معروف شد. بگین دستور داد به این اقدامات پاسخی ندند. چون به نظرش واکنش نشون دادن به ضرر یهودیت بود. فصل شکار مارس ۱۹۴۵ تموم شد و اتفاقات بیرونی این قائله رو تموم کردند. آلمان از هم فروپاشید و جنگ توی اروپا تموم شد. اما محدودیت مهاجرت یهودی‌ها هنوز سر جای خودش بود. چرچیل تو انتخابات به کلمنت اتلی باخت. اتلی، ارنست بوین رو وزیر خارجه کرد. بوین دردسر صهیونیست‌ها رو تحمل نمی‌کرد. برخلاف درخواست صهیونیست‌ها، به نظر بوین کشوری دو ملتی گزینه‌ی بهتری برای فلسطین بود.

      جنگ تموم شد اما اروپا کاملاً تخریب شده بود. شهرها از بین رفته بودند، مردم جابه‌جا شده‌ بودند و یه عده تو اردوگاه‌ها زندگی می‌کردند. هر کدوم از کشورها میزبان یه عده از آواره‌ها بودند. سازمان ملل متحد تازه‌تأسیس، نیروهایی می‌فرستاد تا اوضاع آواره‌ها رو سر و سامون بدند. همون اول این سوال مطرح بود که با یهودی‌ها چیکار کنیم؟ آژانس یهود مثل بن گوریون، هر مقصدی جز فلسطین رو تهدیدی برای برنامه‌ی صهیونیسم می‌دونستند و ردش می‌کردند. آژانس یهود با پروپاگاندا مسئولای سازمان ملل متحد و هر کس دیگه‌ای که گزینه‌ای غیر از فلسطین رو مطرح می‌کرد، تو رسانه‌ها تخریب می‌کردند.

      آمریکا گزینه‌ی اول حمایت از صهیونیست‌ها بود. چیزی از اروپا و انگلیس باقی نمونده بود و یهودی‌های آمریکا کاملاً با صهیونیسم همراه بودند. سیاست خارجی آمریکا، در مقایسه با انگلیس، استقلال کمتری از سیاست داخلیش داره. مثلاً آمریکا با بدترین کشورها داد و ستد داره اما تحریم‌ها علیه کوبا هنوز برداشته نشده. چون ۷ درصد جمعیت فلوریدا کوبایی هستند که از رژیم کاسترو متنفرند. هر رییس جمهوری رو که خلاف خواسته‌ی اونا عمل کنه تحریم می‌کنند و فلوریدا ایالتی کلیدی توی شمارش آراست.

      وزیر دفاع آمریکا، جیمز فورستا، تو یادداشت‌هاش می‌نویسه که با مقامات دیگه‌ دور هم جمع شدند تا در این باره بحث و گفتگو کنند. به گفته‌ی‌ او یهودی‌ها پروپاگاندایی گسترده تدارک دیده بودند که به رییس جمهور فشار بیاره با مهاجرت فوری یهودی‌ها موافقت کنه. پنج هفته بعد، سر ناهار کابینه، از رییس جمهور که می‌خواست ۱۵۰ هزار یهودی رو به فلسطین بفرسته، سوال شد. اونم گفت این کار تأثیر زیادی روی جذب سرمایه برای کمیته‌ی ملی دموکراتیک داره. سال قبل اهداکنندگان یهودی مبالغ هنگفتی رو واریز کردند و مبلغی که امسال واریز می‌کنند، به تصمیم ما بستگی داره. علی رغم فشار فزاینده‌ از طرف آمریکا و رسانه‌ها و رأی‌دهنده‌ها، نخست وزیر انگلیس و وزیر خارجه‌اش، از موضع خودشون کوتاه نیومدند. پس صهیونیست‌ها تو فلسطین یه مرحله فراتر رفتند و هاگانا، گنگ استرن و ارگون تصمیم گرفتند متحد با هم و با فرماندهی هاگانا، علیه انگلیس اقدام کنند.

      این گروه‌ها حالا دیگه گروه‌های شبه‌نظامی با تجهیزات ابتدایی نبودند. بن گوریون جامعه رو به گروه‌های نظامی مختلف تقسیم کرده بود. کمیته‌ای مشترک از انگلیس و آمریکا به منطقه اومد تا اوضاع رو بررسی کنه. این کمیته تو گزارشش نوشت: «فلسطین یه اردوگاه مسلحه. خیلی از ساختمونا سیم خاردار و تجهیزات دفاعی دارند. ما هم با پلیس مسلح و خودروهای زرهی جابه‌جا می‌شیم. مشخصه که سلاح و نیروهای نظامی زیادی تو فلسطین هست. پلیس همه جا هست و مسلحه و همه جای کشورم سربازخونه داره.» برای چی نگران‌اند؟ انگلیس که اعراب رو از بین برده و دیگه کاری نمی‌تونند بکنند. این گزارش می‌گه «در سراسر فلسطین اردوگاه‌های آموزش نظامی برپا شده که یهودی‌ها رو از همه جا آموزش می‌ده.» به گفته‌ی گزارش، هاگانا ۴۰ هزار نیروی ثابت داره. ۱۶ هزار نیروی افسر چرخشی و ۳ تا ۴ هزار نیروی سیار. ارگون بین ۳ تا ۴ هزار نیرو داره و گنگ استرن ۲۰۰ تا ۳۰۰ نیرویی که هر کاری ازشون برمیاد.

      پاییز ۱۹۴۵ این گروه‌ها متحد شدند تا انگلیسی‌ها رو بیرون کنند. به جای هدف گرفتن افراد، به زیرساخت‌های حیاتی حمله کردند. فقط تو یه حمله در نوامبر ۱۹۴۵ هزار یهودی به راه‌آهن کشور حمله کردند. تو یه شب ۱۱ تا پلی رو که فلسطین رو به همسایه‌ها وصل می‌کرد تخریب کردند. انگلیسی‌ها تو موقعیت بدی بودند. جنگ تموم شده و نگاه دنیا به این‌جاست. صهیونیست‌ها شبکه‌ی‌ پروپاگاندای بزرگی در سراسر دنیا داشتند. فرصت واکنش کم بود. رهبرای صهیونیست این حملات رو در ظاهر محکوم می‌کردند اما انگلیسی‌ها می‌دونستند که کار خودشونه.

      شنبه، ۲۹ ژوئن ۱۹۴۶ انگلیسی‌ها عملیات آگاتا رو اجرا کردند. حملات گسترده علیه شهرک‌ها و دفاتر و مخفی‌گاه‌های صهیونیست‌ها در فلسطین، توسط ۱۷ هزار نیروی انگلیس انجام شد و ۳ هزار صهیونیست دستگیر شدند. اسناد زیادی از دفاتر صهیونیست‌ها مصادره شد. بین این اسناد، سند همکاری بین گروه‌های شبه‌نظامی علیه انگلیس هم کشف شد. انگلیسی‌ها می‌خواستند با این کار مچ رهبرای صهیونیسم رو بگیرند. امیدوار بودند با رهبرای معتدل‌تر صهیونیسم مثل وایزمن به توافق برسند. می‌خواستند شبه‌نظامیا رو از درگیری و خیابون‌ها دور کنند. صهیونیست‌ها وحشت کرده بودند.

      اسنادی که کشف شده بودند برای دستگیری بیشتر رهبرای یهودی و اعدام چند نفر از جمله نخست وزیر آینده‌ی اسراییل، گلند مایر، کافی بود. بن گوریون و بقیه‌ی رهبرای صهیونیست دنبال راه‌حلی می‌گشتند. مناخیم بگین پیشنهاد کرد به انگلیسی‌ها تو هتل حمله کنند و اسناد رو از بین ببرند. ۱ ژوئیه‌ی ۱۹۴۶ مناخیم بگین اجازه داد توی هتل شاه دیوید بمب‌گذاری کنند. عملیات رو ارگون انجام می‌داد و گنگ استرن نقش پشتیبانی رو داشت.

      ساختمان به خوبی محافظت می‌شد اما متوجه شدند هر روز، محموله‌ی شیر وارد ساختمان می‌‌شه. تصمیم گرفتند در نقش باربر وارد بشند و هتل رو بمب‌گذاری کنند. قرار بود عملیات ۱۹ ژوئیه انجام بشه اما رهبر هاگانا خواست عملیات رو عقب بندازند و دلیلش رو هم نگفت. دو روز بعد دوباره درخواستش رو تکرار کرد. رهبر هاگانا رفت پاریس تا با بن گوریون صحبت کنه تا اونم از حمله حمایت کنه و وایزمن رو از صحنه خارج کنند. وایزمن علناً مخالف حمله به انگلیسی‌ها بود. بگین از هیچ کدومِ اینا خبر نداشت.

      ۲۲ ژوئیه، هفت تا بشکه شیر تو زیرزمین هتل منفجر شد. تمام جنوب هتل منفجر شد و ۹۱ نفر کشته شدند. بن گوریون اعلام کرد از حمله خبر نداشته. بگین برای حفظ صهیونیسم، تمام مسئولیت حمله رو پذیرفت. اگه هر جای دیگه‌ای بود، انگلیسی‌ها برای انتقام شهرها رو به آتیش می‌کشیدند. اما این‌جا فرق داشت.

      فرمانده‌ی انگلیسی‌ها تو فلسطین می‌نویسه: اقدامات صهیونیست‌ها منزجرکننده‌ست و باید تنبیه بشند. و اگه دوباره مجبور بشه به فلسطین برمی‌گرده تا شخصاً به اعراب کمک کنه تا از دست صهیونیست‌ها آزاد بشند.

      انگلیسی‌ها به دستگیری و عملیات مقصریابی ادامه دادند اما دست‌شون بسته بود. چون رهبرای سیاسی بهشون فشار می‌اوردند. نمی‌خواستند یه سال بعد از شکست هیتلر، یهودی‌های این منطقه رو سرکوب کنند. نخست وزیر اتلی به رییس جمهور آمریکا هری ترومن نوشت: شما حتماً می‌دونید که حمله‌ی تروریستی به اون هتل رو باید به شدیدترین شکل پاسخ داد اما با در نظر گرفتن رنجی که قربانیان بی‌گناه یهودی کشیدند، ما نباید ایجاد صلح در فلسطین رو به تأخیر بندازیم.

      چند ماه بعد از حمله، نیروهای ارگون به ایستگاه پلیس قدس حمله کردند. گنگ استرن سعی کرد ژنرال‌های فرمانده‌ی انگلیسی رو بکشه اما موفق نبود. انگلیسی‌ها به طور میانگین روزی دو تا سرباز از دست می‌دادند، اما دولت‌شون بهشون دستور داده بود این‌جا مثل مستعمره‌های دیگه، واکنش نشون ندند. اینا کسایی بودند که به بهانه‌های خیلی کم‌اهمیت‌تر، ده درصد جمعیت مرد عرب فلسطین رو کشته بودند. رهبر اعراب اون زمان گفته بود اگه انگلیس همون سیاستی که علیه ما داشت، روی یهودی‌ها هم اعمال می‌کرد، تمام یهودی‌های اون اطراف از بین می‌رفتند. اما انگلیسی‌ها به پایگاه‌های خودشون برگشتند و کاری نکردند.

      سه ماه بعد از حمله به هتل، در اکتبر ۱۹۴۶، گروه ارگون به سفارت انگلیس در رم حمله کرد و نصف ساختمون رو از بین برد. مارس ۱۹۴۷، نیروهای ارگون تو یه کلوب در لندن یه بمب منفجر کردند که چند نفر رو زخمی کرد. ماه بعد،‌ نیروی ارگون بمبی رو تو دفتر استعماری در لندن کار گذاشتند. بمب منفجر نشد اما اگه منفجر شده بود، اندازه‌ی هتل دیوید تلفات می‌داد. همون زمان، چند فرمانده‌ی انگلیسی مربوط به فلسطین، به مرگ تهدید شدند. اواخر ۱۹۴۶ و اوایل ۱۹۴۷، گنگ استرن تو انگلیس کمپین نامه‌ی بمب‌گذاری‌شده رو اجرا کردند و با ۲۱ بمب افراد مشهور کابینه رو هدف گرفتند.

      آمریکایی‌ها پیروزی جنگ رو جشن می‌گرفتند اما انگلیسی‌ها همه جای دنیا هدف حمله‌های صهیونیستی‌ها بودند. اعراب تو این مقطع از در صلح وارد شده بودند و حمله‌ای انجام نمی‌دادند. انگلیسی‌ها هم سر جنگ نداشتند، بیشتر می‌خواستند بفهمند که چرا این اتفاقات می‌افته. نسل جدید انگلیس هفت هشت سال گذشته درگیر جنگ اروپا و رکود و فاشیسم و کمونیسم بودند. نمی‌دونستند چی شد که وارد مسئله‌ی فلسطین شدند. اعلامیه‌ی بالفور مال سی سال قبل بود. بیشتر انگلیسی‌هایی که یهودی نبودند، فلسطین براشون مسئله‌ نبود. حالا روزنامه رو باز می‌کردند و هر روز با اخبار حمله‌ی تروریستی یهودی‌ها و سرباز انگلیسی کشته‌شده مواجه می‌شدند. انگلیسی‌ها می‌خواستند با مجرما برخورد کنند.

      بن گوریون نمی‌خواست با انگلیسی‌ها شاخ به شاخ بشه و انگلیسی‌ها هم نمی‌خواستند یهودیا رو سرکوب کنند چون از طرف آمریکایی‌ها و رسانه‌ها محکوم می‌شدند که دارند مردمی رو که تازه از هلوکاست جون سالم به در بردند سرکوب می‌کنند. اما بگین این‌طور فکر نمی‌کرد. به نظر بگین نباید منتظر اشغال‌گر بمونیم تا کشور رو ترک کنیم. پس استقلال و مشروعیت چی می‌شه؟ پس هر سه گروه نظامی حملات‌شون رو بیشتر کردند. انگلیسی‌ها دستگیرشون می‌کردند و هر زندانی، به زندانی سیاسی و عنصر پروپاگاندا تبدیل می‌شد و اونایی که اعدام می‌شدند،‌ شهید به حساب می‌اومدند. ۱۲ یهودی اعدام شدند. اما صهیونیست‌ها عقب ننشستند و هر هفته چند انگلیسی کشته می‌شدند.

      نوامبر ۱۹۴۶ تو یه هفته، ۱۹ نفر با بمب‌های صهیونیستی کشته شدند. هاگانا ادعا می‌کرد سال گذشته دو هزار یهودی دیگه به فلسطین اومدند. سال ۱۹۴۷، حمله به زیرساخت‌ها و انگلیسی‌ها و اعراب بیشتر شد. برنامه‌ی صهیونیست‌ها این بود که حملات به حدی برسه که انگلیسی‌ها از فلسطین برند و نقشه‌شون داشت جواب می‌داد. رسانه‌ها و مردم کشورهای مختلف از انگلیس می‌خواستند که از فلسطین خارج بشه.

      بعد از چند سری درگیری و عملیات‌های انتقام‌جویانه‌ی یهودی‌ها و انگلیسی‌ها علیه هم، صهیونیست‌ها در سراسر دنیا فعال شدند. متحداشون تو رسانه‌ها و مقامات انگلیسی و آمریکایی، انگلیسی‌ها رو محکوم کردند و ازشون خواستند فلسطین رو تخلیه‌ کنند. چرچیل که در این زمان، از مخالفان نخست وزیر اتلی بود، اوضاع جاری در فلسطین رو محکوم کرد و از سازمان ملل متحد خواست که موضوع رو در دست بگیره. ژانویه‌ی ۱۹۴۷ خشونت علیه انگلیس به حدی زیاد شد که خانواده‌ی کارکنان و کارکنان غیرضروری از فلسطین خارج شدند.

      یه ماه بعد،‌ وزیر خارجه‌ی انگلیس به مجلس گفت که موضوع فلسطین برای صدور قطعنامه به سازمان ملل متحد محول می‌شه. مهم‌ترین دلیل انگلیس برای حضور تو فلسطین، حفظ شاهرگ امپراتوریش، یعنی کانال سوئز بود. اما سال ۱۹۴۷ روشن بود که انگلیس دیگه تو هند جایگاهی ندارد. هندی‌ها ماه اگوست همون سال به استقلال رسیده بودند. انگلیسی‌ها دیگه دلیلی برای بودن تو فلسطین نداشتند. آوریل ۱۹۴۷ انگلیسی‌ها گزارش کردند که هزاران سربازی که توی فلسطین دارند، سالانه ۴۰ میلیون پوند خرج رو دست این کشور می‌ذاره و این زمانی بود که دولت انگلیس تو رکود بعد از جنگ به سر می‌برد و تو خود این کشور، به اندازه‌ی کافی منابع وجود نداشت. امپراتوری کبیر انگلیس فروپاشیده بود و فلسطین یکی از اولین جاهایی بود که از دست می‌داد.

      ادامه

  • عکس‌ها
  • ویدئو‌ها
  • موسیقی