- دانلود فایل صوتی
-
متن قسمت
-
روزها در راه ـ تقدیم نامه ـ محمدبهمن بیگی
سلام به دوستان
شما شنونده صدای من از پادپخش روزها در راه هستید. روزها در راه را که شروع کردم این ایده در سرم بود که هر شماره را به یکی از بزرگان فرهنگ کشور که بر شکلگیری بنیان اندیشههای من و هم نسلانم موثر بودند، پیشکش کنم. راسیتش نخستین فردی هم که در ذهنم بود آقای دکتر محمدجعفر محجوب بودن، که همین عبارت سلام به دوستان که در دیباچه هر قسمت از زبانم میشنوید یادگار درسگفتارهای ایشان است.
رفته رفته که پیش اومدیم تقدیم نامهها که پایان بخش هر شماره روزها در راه بود فربهتر شد و شکل و شمائل خودش را شادابتر پیدا کرد و در واکنشهایی که از شنوندگانم گرفتم بیشتر مورد توجه قرار گرفت و این درخواست خرد خرد قوت گرفت که این ها را جداجدا هم منتشر کنیم.
حالیا شما صدای مرا به این مقصود میشنوید. اکنون تقدیم نامه شماره سی که در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۰ منتشر شده پیشکش به آقای محمد بهمن بیگی
این شماره رو به یکی از معلمان بزرگ ایران که نامش یاد آور عشایره، مرد والا همت آقای محمد بهمن بیگی پیشکش میکنیم. که خودش گفته بود در عشایر به دنیا آمدم، عمرم و عشقم و کارم همه در عشایر گذشت. کار بهمن بیگی اول آموختن سواد به عشایر بود و سپس نوشتن از عشایر و عرف و عاداتشون بود. چون صادق بود و عاشق بود خدا به کارش برکت داد و حرمت نهاد.
بهمن بیگی خمیره مقاوم و نستوهی داشت و جوینده و کوشنده بود.سازنده و سازمان دهنده بود. در کودکی طعم ظلم و تحقیر و فقر رو چشیده بود. با مرارت درس خوانده بود.خوب هم درس خوانده بود ایل رو خوب میشناخت. عاشق و دلسوز ایل بود.توی جوانی راجع به ایل کتاب نوشت. از محرومیت عشایر غمگین بود. میخواست به مردمان ایل بباورونه سرنوشت فرزندانشون چوپانی برای خان و مسکنت و خرافات و جنگ نیست.زود فهمید که کلید حل مشکلات ایل لابه لای حروف الفبا نهفته است. و راه بهبود وضع زندگی عشایر از مدرسه و تعلیم عمومی میگذره. همون راهکار عمومی مصلحان پیشینه از رشدیه تا تقی زاده.
بهمن بیگی با حمایت برخی خوانین تجددخواه و بزرگان ایل قیام مقدس باسوادکردن مردم ایلات رو راه انداخت. خودش سی سال در دشت و کوه و بیابان جان کند و به هر دری زد تا آموزش عشایری سامان بگیره. با درایت بسیار چادرها رو علم کرد تا سواد بیاد و فقر بره.تا مداد بیاد و تفنگ بره.تا صبح آرزو از میون دفتر نقاشی و مشق اطفال بدمه. پیرانسر نوشت کودکی که فاصله مدرسه تا خانه را می دود و برای رسیدن به تخته سیاه می جهد چگونه میتواند فردا درون این غاره ها و مغاک ها بخزه
بهمن بیگی معلم تربیت کرد و هوای معلمانش رو داشت.به تک تک مدارس سر میزد.با این که مدیر کل و رئیس بود خودش به سیاه چادرها و خانه های فقیرانه بچه ها میرفت و از اونها درس میپرسید.به بچه ها احترام میگذاشت. دوستشون داشت و دوستش داشتند. توی مدارس بهمن بیگی موسیقی موتزارت بود.موسیقی عشایر هم بود. اون میخواست فرهنگ عشایری رو با فرهنگ و تمدن جدید پیوند بزنه. اون میخواست بچه ها زندگی کردن بیاموزند.زندگی سالم و سربلند و سودمند.براشون کارگاه آموزش برق و مکانیک و نجاری و عکاسی میگذاشت. تشویقشون میکرد کتاب و روزنامه بخوانند.شعر حفظ کنند و زبان خارجی بیاموزند.توی مدارس او کودکان فارسی آموختن.نوشته چشمانش ئر از اشک میشد وقتی میدید تو مدرسه های عشایری کودکان ترک زبان و لر زبان و عرب زبان فارسی می آموختند و شاهنامه از بر میکردندبهمن بیگی بی شک یکی از بزرگترین و موفق ترین خادمان زبان فارسی است.
بهمن بیگی پس از انقلاب جفا دید اما وفا کرد..خاطراتش رو از ایل نوشت . نوشته های بهمن بیگی گنجیه فولکلور و عرف و عادات و آداب و رسوم عشایر است. ای خوشا آن زبان ساده و شیوا. ای خوشا آن توصیفات دقیق و دلربا. قصه های بهمن بیگی رو که بخونی تو هم دلت میخواهد ایلیاتی بشی
همین جا تا سخن به پایان نرسیده باید توضیح بدهم که تقدیمنامهی روزها در راه بر پایه نوشتهها و مصاحبهها و تکنگاریهایی که از استادان یا در ستایش استادان نوشته شده و یا حاصل موانست خودم با برخی از آن با بزرگواران یا فرزندگانشان بوده. همینطور یادداشتهای روانشاد ایرج افشار در کتاب نادره کاران، یا نوشتههای دوستم میلاد عظیمی در کانال تلگرامی نور سیاه و مواردی از این دست.
برای هر نمره معمولا ابتدا آن چه از اون فرد در ذهن دارم رو مینویسم بعد گشتی لابهلای اوراق میزنم و مطالبی جمع میکنم و با جابجا کردن و پس و پیش کردن مطالب گردآمده صورت مطلوب روزها در راه را از دل آن برمیسازم.
خوشحالم که دوستانی مثل شما همراهم هستید
ادامه
-
-
عکسها
-
-
ویدئوها
-
موسیقی