پادکست روزها در راه | قسمت دوازدهم | زن‌ها خیلی تنها ماندند

  • دانلود فایل صوتی
  • متن قسمت
    • 012- روزها در راه

      ۵۷/۱۲/۱۹

      دو سه روز اخیر به مقاله نویسی گذشت و از هر کار دیگری باز ماندم از نوشتن کتاب تا خواندن و غیره. روزهای خوبی نیست آقا دارد کار را خراب می.کند آن فتوای بیجا درباره حجاب و این صحبت های دیروز در مدرسه حکیم نظامی که غیر مستقیم تعریضی داشت به سنی ها ، حمله به ملی ها و دموکراتها و تصریح پیاپی که این انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک فقط و فقط اسلامی بود. چند بار هم گفت قلم ها را بشکنید لابد در آینده جشن قلم شکنان می گیرند.

      امروز با گیتا رفتیم ،دانشگاه برای شرکت در تظاهرات مخالفان حجاب اینها که ما دیدیم بیشترشان دختران دبیرستانی بودند خیلی زود با نگرانیهای زن بودن آشنا شدند. تنها بودند، حتی دانش آموزان پسر پیداشان نبود اطراف دانشگاه پر از گروه های ده دوازده نفری، و بیشتر یا کمتر بود که با قیافههای دژم بحث میکردند. در خیلی از گفتگوها شرکت کردیم خیلی از مذهبیها حالت تدافعی داشتند و تقریباً هم دلشان برای این وضع می سوخت. بعضی ها گفتند که ،قبول وقتش نبود. اما به عکس العمل و زنان اعتراض داشتند. مخصوصاً یک پاسدار ،شب جوان بیست ساله ی چهارشانه توپر، کوتاه و احساساتی با چشمهای سرخ شده و لبهای کبود داغمه بسته نزدیک بود بزند زیر گریه. می گفت حالا آقا یک اشتباهی کرده حقش نیست اینجوری بزنند توی دهنش و آبرویش را در دنیا ببرند. فیلم بردارها پشت سر تظاهر کنندگان داشتند رد میشدند، به آنها اشاره کرد و گفت همین امشب فیلمش را در همه ی دنیا نشان دهند می و آبروی ما را می برند. اول گفتگویمان خیلی پرهیجان بود ولی آخرش به دلداری ختم شد جوانک دل شکسته بود و چند بار گفت روحیه من خراب شده دیگر نمی توانم به راحتی شب تا صبح پاسداری کنم و با جونم بازی کنم. مقداری پیاده .رفتیم شهر حالت خوشی نداشت محیط متشنج بود و همه برافروخته بودند، عصبی به نظر می رسیدند حتی دستفروشهای خیابان پهلوی که تقریباً سراسر پیاده رو را - از چهارراه پهلوی تا چهارراه امیراکرم پر کرده بودند – برای جلب مشترى لبخندهای کاسبکارانه نمی زدند فقط داد زدند. در دادگستری جمعیت داشتند پراکنده می شدند شلوغی بود و بی ترتیبی خستگی، خستگی بیشتر زنها - مثل مال گیتا بود؛ از متلکها از نگاههای هیز لبخندهای تمسخر و یا تفاوتی مردها بی عصبی بودند. البته بیشترشان فحش هم خورده بودند از جمله یکی از توی ماشین به گیتا گفت خانم بده بهتون میگن سر و کون لخت بیرون نرین

      اساساً امروز زنها خیلی تنها مانده بودند و همین مظلومی آنها را بیشتر می کرد.

      بعد از ظهر چهارراه قوام السلطنه پر از جمعیت بود. من حدود ساعت دو رسیدم آنجا . گیتا و «گل» رفته بودند بیست دقیقه ای ایستادم شلوغ بود و تیراندازی هوائی و غوغا و آشوب پاسداران تقلای عجیبی میکردند که نظم را برقرار کنند. صف دخترانی که از دانشگاه راه افتاده بود از جمله در اینجا به مقاومت برخورد کرد یکی دو تا را چاقو زده بودند و چندتایی را هم کتک بالاخره صف راه افتاد چریکهای فدائی با تفنگ و عده ای هم با دست خالی دو طرف صف را می پاییدند خط زنجیر کشیده بودند. صف ناچار نظمی نداشت و تمام عرض قوام السلطنه را پر کرده بود به طرف پائین می رفت بیشترشان دختران دبیرستانی بودند از دو طرف هوشان میکردند یک گروه دویست نفری هم پشت سرشان راه افتاده بود و یک بند با صدای بلند و با عصبانیت شعار میدادند که «حجاب زن به لخت شدن نیست چنان پشت سر هم شعار می دادند که انگار همین حالا زنها می خواهند لخت بشوند و آنها دستپاچه شده.اند طبیعی است که از شعار کم مایه زنان چیزی به گوش نمی رسید شنیدم که بیشترین عده از شاهرضا به طرف دادگستری حرکت می کردند.

      فتوای آقا در مورد حجاب فقط نشانه ناشی گری و موقع ناشناسی است. از نطق مدرسه فیضیه قم تا حالا مرتب خراب کرده است با این کوه مشکلاتی که در برابر مردم و دولت است. ، بی انصاف همه چیز را ول کرده و چسبیده به حجاب زن ها اصلاً [این] اسلام بدجوری گرفتار پایین تنه است و از این بابت خیلی شبیه دین یهود است. کسی هم نیست که بگوید آخر مرد حسابی حالا وقت این نفاق افکنی هاست؟ هی می‌گوید هر که تفرقه بیندازد خائن است و از طرف دیگر خودش این نیروی عظیم و یکپارچه ای را که پشت سرش جمع شده بود پراکنده کرد. سه چهار روز پیش به دولت بازرگان حمله کرد و حالا می گوید این دولت را تقویت کنید و هر که تضعیفش کند چنین و چنان است دیروز هم که در گورستان بقیع ماشاء الله هنگامه کرد هم غیر مستقیم به سنی ها زد که) گفت دین اسلام به وسیله تشیع زنده مانده است هم به ملیون هم به صاحبان قلم آن هم با چه تأکید و اصراری همان داستان همیشگی دارد تکرار میشود هرکس خلاف ایشان فکر کند یا نادان است یا خائن

      چندبار تأکید کرد که این نهضت از پانزده خرداد شروع شده، ملی نیست، دموکراتیک نیست اسلامی است و ... ظاهراً ایشان هنوز نتوانسته است دوشنبه گذشته و جمع شدن بر خاک مصدق را هضم کند عجیب است که آریامهر هم نمی توانست. البته معنی ضمنی و هم تا اندازه ای صریح رفتن سرخاک مصدق (١٤ اسفند مخالفت با سلطه ی روحانی ها بود که مردم دارند سنگینی آن را به شدت حس می کنند. ما که مجبور شدیم پائین «آبیک» در هشت کیلومتری احمد آباد ماشین ها را پارک کنیم. جلوتر نمی شد رفت پیداست که از همکاران سازمان برنامه کسی جربزه و غیرت شانزده کیلومتر پیاده روی برای شنیدن سخنرانی .نداشت از اول هم پیدا بود من که بیشتر برای دیدن جمعیت و احساس اتمسفر رفته بودم و ابراز ارادتی به آن بزرگوار و ابراز مخالفتی به این بزرگوار تمام صحرا اتومبیل بود و آدم.

      امروز هوا هم عبوس و بدقلق بود. رنگ سربی کثیف و چرکی داشت. گاه و بیگاه هم باران می بارید

      یکی از جالب ترین شعارها این بود خمینی بت شکن بت شده ای خودشکن.

      در چهارراه قوام السلطنه به تظاهرات حمله شد چندتانی از زنان را زدند و وضع پرتشنجی بود بعد از رفتن زنان جمعیت همچنان بود و بحث های چندنفره و ناظران پرسنده ، متعجب و متأسف و اکثراً عصبانی در گوشه و کنار وجود داشتند من با تندی و داد و فریاد داشتم با یکی دو تا بحث میکردم آنها اصرار داشتند که منظور آقا از فتوائی که داد حمله به زنان بی حجاب .نبود آخرش من کوتاه آمدم و گفتم قبول ولی یک رهبر سیاسی یا مذهبی باید مواظب حرفی که میزند باشد تا ،مخالفان متعصبان و دیگران سوء تعبیر و استفاده نکنند آتش را او روشن کرد. اینها حرف آقاست یک مرتبه جوان بیست ساله ای با خشم و رگهای برآمدهی گردن به سر مخاطب من فریاد کشید با این یهودی ها و ارمنی ها بحث نکن به یارو گفتم میبینی؟ و برگشتم به طرف آنکه پریده بود توی صحبت و گفتم لابد یک دقیقه دیگه ساواکی هم میشیم جواب داد از کجا که نباشی. ماست ها را کیسه کردم دیدم مسجد جای گ... نیست. کافیست یارو داد بزند آی ساواکی و خلق الله بریزند یواشکی خودم را کشیدم کنار از لای جمعیت سر خوردم و در رفتم تا چندین دقیقه با احتیاط مراقب پشت سر بودم. به خیر گذشت. رسیدم به کافه نادری کمی نشستم. قهوه فرانسه ای سفارش دادم و روشنفکرانه تفکرات کردم درباره روانشناسی اجتماعی توده دمکراسی و عقب افتادگی مردم

      ادامه

  • عکس‌ها
  • ویدئو‌ها
  • موسیقی