- دانلود فایل صوتی
-
متن قسمت
-
مسئله هسته ای ایران | قسمت دوم
غافلگیر شدیم؛ این مفهوم رو اگرچه ظاهراً آمریکاییها و سه کشور اروپایی درباره کشف فعالیتها و تاسیسات هستهای ایران به دنیا منتقل میکردن، امّا واقعیت این بود که، نه غرب، بلکه ایران بیشتر غافلگیر شد. 23 مرداد 1381 که فردی به نام علیرضا جعفرزاده از فرقه مسعود رجوی با برگزاری کنفرانسی خبری در آمریکا اعلام کرد که ایران در چند سایت هستهای مشغول ساخت بمب اتمه، احتمالاً کمتر کسی میدونست که این ماجرا چه پشت صحنهای داره، چه ابعاد گستردهای پیدا میکنه و تا چه حد میتونه زندگی مردم ایران رو -چه ایرانیان داخل کشور و چه کسانی که خارج از کشور زندگی می کنند - تا چندین دههی آینده، و حتی یک عمر، تحت تاثیر قرار بده.
ظاهر کار، افشاگری یه ایرانی بر ضد سیاستهای حکومت ایران بود و همین صورتِ کار امکان اقناع رسانهای خوبی رو علیه مردم ایران فراهم میکرد؛ طبیعتاً افکار عمومی دنیا و احتمالاً اکثریت سیاستمداران جهان اطلاعی از جریان شناسیهای سیاسی مربوط به ایران ندارن و همین مسئله باورپذیری مدعاها رو بیشتر میکرد؛ حدوداً 12 سال بعد، 25 ژانویه 2012، مجله نیویورک تایمز مقاله نسبتاً بلندی با تیتر «آیا اسرائیل تصمیم حمله به ایران دارد؟» از رونن برگمن تحلیلگر اسرائیلی چاپ کرد که نوشته بود: "همکاری میان سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل منتهی به کشف مرکز غنیسازی اورانیوم در نظنز، سال 2002 شده در ، 200 مایلی جنوب تهران. هنگامی که این اطلاعات تایید شد، منجر به سر و صدای زیادی در مجموعه نظامی و اطلاعاتی اسرائیل شد و برخی خواستار بمباران سایت مورد اشاره شدند. امّا آریل شارون نخست وزیر وقت اسرائیل، مجوز حمله نداد. در عوض، اطلاعات این سایت به یک گروه ایرانی مخالف، انتقال یافت که از طریق این گروه موضوع سایت در حال ساخت نطنز و همچنین نصب و راهاندازی سانتریفیوژها در آنجا رسانهای شد".
درواقع اطلاعات و ادعاها مربوط به سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل بود، امّا نحوه اعلام اون به نوعی طراحی شده بود که تاثیرگذاری و قدرت مانور بسیار بیشتری تولید کنه.
جهان؛ کمی قبلتر
11 سپتامبر 2001 (20 شهریور 1380)، گفته شد 19 عضو القاعده 4 هواپیمای تجاری-مسافربری رو در یه اقدام هماهنگ در آمریکا ربودن؛ 2 فروند از این هواپیماها با فاصلههای زمانی اندکی به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک کوبیده شد و غیر از فروریختن برجها و کشته شدن تعداد قابل توجهی از آدمها در این برجها، همهی مسافرای این دو هواپیما و همچنین 2 هواپیمای دیگهای که قصد پنتاگون و یک جای دیگر داشتند، هم جان باختن. گفته میشه مجموعاً چیزی حدود 3000 نفر در این وقایع جون خودشون رو از دست دادن.
تا امروز همهی رازها و ماجراهای پشت پردهی این اتفاقِ بسیار مهم افشا نشده؛ امّا همین رویداد سرمنشأ بسیاری از تحولات در سالها و حتی دهههای بعد شد؛ به نوعی که میشه تحولات جهان در قرن قبل، بویژه رفتار آمریکا رو به پیش و پس از 11 سپتامبر تقسیمبندی کرد.
اگرچه عربستان سعودی به عنوان یک کشور، گرایش وهابیت به عنوان سویه ای از مذهب رسمی فعلی این سرزمین، عملاً هم به لحاظ جغرافیایی و هم از منظر سیاسی و ایدئولوژیک، خاستگاه اصلی القاعده بود، امّا آمریکا تصمیم گرفت تقریباً همهی کشورهای غرب آسیا رو تنبیه کنه؛ مگر عربستان سعودی!
اواسط مهر 1380 نبرد برقآسایی علیه افغانستان آغاز شد؛ آمریکا میگفت طالبان مسلط بر افغانستان اون روز، مأمن اصلی القاعده و تروریستهاست و سرنگونی اون گام بزرگی برای مبارزه با تروریسم محسوب میشه؛ جرج بوش در این بین از عبارت خطرناک «جنگهای مقدس» هم بهره برد که یادآور جنگ های صلیبی بود و این معنا رو به ذهن متبادر میکرد که سیاست اخیر آمریکا در واقع نه علیه تروریسم، بلکه علیه خود اسلام برنامهریزی شده. باز گوش کنید علیه «اسلام»، منهای آلسعود؟ معنای مهمی داره.
طالبان، صرفنظر از همه تحلیلهایی که امروز دربارهاش میشه و البته ربطی هم به بحث ما نداره، حداقل اونروز برای ثبات و امنیت ایران یک دشمن و در کمترین حالت یک مزاحم بزرگ به شمار میرفت. کار به جایی رسیده بود که احتمال درگیری مستقیم نظامی ایران و طالبان در برخی مقاطع هم دور از ذهن نبود؛ گفته میشد که طالبان متهم اصلی شهادت دیپلماتهای ایرانی و محمود صارمی خبرنگار ایرانی در مزار شریف هست و به همین دلایل و علل دیگه از جمله اثبات مخالفت ایران با تروریسم به همه دنیا و از طرف دیگه تلاش برا امتحان شانس نجات مردم افغانستان از طالبان، ایران در مسیر ساقط کردن طالبان، به بعضی گروههای افغانستانی کمک کرد. در کنفرانس بن که با حضور آمریکاییها و راجع به آینده افغانستان پساطالبان برگزار شد، ایران نقش مهمی ایفا کرد. حسین موسویان سفیر اسبق ایران در آلمان در این باره میگه که «در کنفرانس بن که در سال 2001 برگزار شد ایران نقش اساسی ایفا کرد تا به آمریکا و سازمان ملل در مدیریت بحران افغانستان کمک کنه؛ این جنبهای پراگماتیک از سیاست خارجی ایران و تمایل به ثبات در افغانستان رو نشون میده».
گفته میشه مرد پشت صحنه اصلی در این ماجرا، حاج قاسم سلیمانی بود. درواقع حاج قاسم هم با گروههای افغانستانی مبارز با طالبان، از جمله جبهه شمال (که احمد شاه مسعود چهره نمادینی از اون برای ما محسوب میشه)، ارتباط داشت، هم صحنهی افغانستان رو به خوبی میشناخت، هم به دنبال ثبات و امنیت فوری افغانستان بعد از حمله آمریکا بود و هم میخواست نوعی از دموکراسی یا همهشمولی در این کشور حاکم بشه. موسویان در باره این دوران میگه: ایران ابزاری بود در مشروعیت بخشیدن به دولت جدید کابل از طریق پافشاری بر دموکراسی.
رایان کراکر سفیر سابق آمریکا در افغانستان هم از جمله افرادیه که به نقش مهم ایران در سرنگونی طالبان اونروز اشاره کرده؛ امّا یک جمله همه چیز رو زیر و رو کرد: "ایران، عراق و کرهشمالی محور شرارتاند"
این رویکرد حداقل برای خیلی از کارشناسها به این معنا بود که صحنهی بسیار پیچیدهتر و رازآلودتری در میان هست که «مقابله با تروریسم» صرفاً یک صورت از اون محسوب میشه.
بعد از سرنگونی طالبان در افغانستان؛ فضای مباحثات در سیاست و رسانههای آمریکایی و غربی حول این محور شکل گرفت که حالا نوبت کیست؟ ایران و عراق مهمترین کاندیداهای عملیات بعدی آمریکا معرفی میشدن. بعد از جملهی محور شرارت، ایران هم تمام تماسها با آمریکا برای ساماندهی به اوضاع افغانستان رو قطع کرد. ایران میگفت حسننیتش برای افغانستان و مبارزه با تروریسم، پاسخ سخیفی گرفته بود!
ایران؛ باز هم کمی قبلتر
سال 1376؛ مدتی بعد از پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری، غلامرضا آقازاده جایگزین رضا امراللهی در ریاست سازمان انرژی اتمی شد. حسن روحانی در کتاب امنیت ملی و دیپلماسی هستهای مینویسه که "با آمدن مسئول جدید، سازمان انرژی هستهای ایران و به تبع آن فعالیتهای غنیسازی و ساماندهی چرخه سوخت فعالتر شد و آقای آقازاده به مسئولین اعلام کرد که با سیستم بروکراتیک موجود نمیتواند کار مهمی انجام دهد. متعاقباً بررسیهایی برای حل این مشکل انجام گرفت و در نهایت در پاییز سال 1377 کمیتهای تحت عنوان «شورایعالی فناوریهای نوین» با اختیارات ویژه تشکیل شد".
این شورایعالی 9 آذر 76 شروع به کار کرد و هر دو هفته یک بار جلساتش با حضور اعضا و به ریاست رئیسجمهور تشکیل میشد؛ اگرچه این شورا بنا داشت درباره همه فناوریهای نوین بحث کنه، امّا به دلیل اهمیت فناوری هستهای و کارهای جدیای که ایران به دنبال اون بود، بیشتر مباحث به این مسئله منعطف میشد.
شورایعالی فناوری هستهای دو سال بعد یعنی سالهای 78 و 79 پروژههای آینده هستهای کشور رو که توسط سازمان انرژی اتمی ارائه شده بود به بحث میگذاره و به تصویب میرسونه. اولینِ اونها تاسیس مرکزی برای غنیسازی بود که در اون 54 هزار دستگاه سانتریفیوژ نصب و فعال بشه و حداقل سوخت یک نیروگاه مثل بوشهر رو تامین کنه. سانتریفیوژ به دستگاهی گفته میشه که برای غنیسازی اورانیوم به کار میره. درباره غنیسازی هم در قسمت اول توضیح دادیم.
موضوع دوم بحث رآکتور آب سنگین اراک بود که قرار بود جایگزین رآکتور تحقیقاتی تهران بشه؛ به این رآکتور هم در قسمت اول به ماجراهای اون اشاره شد. رآکتور آب سنگین اراک با این مبنا مصوب شد که قرار بود داروهای هستهای مورد نیاز ایرانیها رو تامین کنه. ویژگی اصلی رآکتور آبسنگین و تفاوتش با رآکتورهای آب سبک اینه که تو رآکتورهای آب سنگین نیازی به سوخت اورانیوم غنیشده نیست و با همون اورانیوم طبیعی یا غنای خیلی پایین هم کار میکنه و این ویژگی خیلی مهمی محسوب میشه. و طرح سوم، غنیسازی لیزری بود؛ تصور میشد آینده غنیسازی در دنیا، «لیزری» خواهد بود، لذا بنا شد که در حد آزمایشگاهی و تحقیقاتی این موضوع مدنظر قرار بگیره. و البته بعدها هم روند غنیسازی به سمتی رفت که این موضوع رو کاملاً به حاشیه برد و امروز خیلی صحبتی از غنیسازی لیزری در میان نیست!
در ابتدا تصور میشد این طرحها بدون مسئله خاصی طی چند سال آینده به نتیجه میرسه؛ آقای روحانی در همین کتابش میگه: "در اصل اینکه در ارتباط با تکنولوژی سوخت نیروگاه هستهای به خودکفایی برسیم در کشور اجماع وجود داشت و این تصمیم مورد حمایت همگان بود. مسئولین ردهبالای کشور تاکید میکردند که هرچه سریعتر یک مرکز برای غنیسازی فعال شود و به نتیجه برسد؛ آقای خاتمی تاکید داشتند که در سال 1381 نطنز به افتتاح برسد." و در جای دیگه از همین کتاب میگه: "سازمان انرژی اتمی اعلام کرد که در سال 1380، ساختمان نطنز به اتمام میرسه و غنیسازی در سال 1381 شروع خواهد شد و همزمان مراتب به اطلاع آژانس خواهد رسید."
ناظر به این زمانبندیها، البته کتاب آقای حسن روحانی مملو از کنایه به سازمان انرژی هستهای دوران آقای آقازاده است؛ مثلاً یک جا صراحتاً عنوان میکنه که "یکی از متخصصین که عضو شورایعالی فناوری هم بود، به من میگفت باید به آنچه رئیس سازمان(یعنی همون سازمان انرژی اتمی) میگوید، دست کم یک زمان چندساله اضافه کنید".
البته این کنایههای روحانی صرفاً به زمانبندیهای سازمان خلاصه نمیشه.
امّا قبل از ورود به این مسئله، بهتره به یک سوال بسیار مهم پاسخ داده بشه؛ و اون اینکه اساساً چرا ایران به سمت غنیسازی رفت؟ بویژه اینکه میدونیم مسئله غنیسازی «مرکز ثقل» همهی مباحث مربوط به نزاع هستهای ایران و غرب هست.
آمریکاییها تاکید میکنن که غنیسازی مصرف دوگانه داره و ایران از این طریق و با افزایش غنای مواد هستهای به بالای 90 درصد میتونه بمب اتم تولید کنه؛ لذا اولویت اینه که ایران این مسئله رو به طور کامل کنار بذاره.
پیش از اون هم میگفتن ایران با توجه به ذخایر نفت و گاز و به طور کلی سوختهای فسیلی که در اختیار داره، هیچ نیازی به انرژی هستهای نداره و هرگونه فعالیت ایران در این زمینه رو قاعدتاً باید به چشم تردید نگاه کرد.
پاسخهای ایران به این حرفا این جوری بود که: اولا اینکه اگه کشور به انرژی هستهای نیاز نداره، چرا دولت آمریکا به دولت پهلوی حتی برای رسیدن به افق بلندپروازانه تولید 23 هزار مگاوات برق هستهای در زمان نسبتاً کمی کمک میکرد؟ بالاتر اینکه گفته میشد اساساً خود آمریکا ایران رو پیش از انقلاب به گام گذاشتن در این مسیر تشویق میکرد و اولین رآکتور کوچک در تهران که با سوخت با غنای 93 درصد کار میکرد هم اهدایی خود آمریکاییها بود!
دوم اینکه ایران میگفت بعد از جنگ و در سال 1369 در این زمینه مباحثات و کار کارشناسی گستردهای رو آغاز کرده تا مشخص شه با در نظر گرفتن ذخایر انرژیهای فسیلی در کشور، آیا به انرژی هستهای نیازی خواهد بود یا نه؟ روحانی مینویسه: "برای این منظور از اقتصاددانان و کارشناسان وزارت نفت هم دعوت شد؛ بحث ما این بود که ذخایر نفت کشور چه زمانی به ته می کشه و صادرات نفت تا چه زمانی امکانپذیره؟ نظر اونا این بود که ادامه مصرف سوخت فسیلی به صورت فعلی در کشور، در آینده نه چندان دور ما رو به بن بست میکشونه. بنابراین ضروریه به خاطر نسلهای آتی، در مصرف انرژیهای فسیلی صرفهجویی شه. در شورایعالی انرژی هم بحثهای فراونی در دهه 70 شمسی مطرح میشه که نتیجه ش این میشه که کشور در آینده نزدیک به حداقل 7000 مگاوات برق هستهای نیاز خواهد داشت". اگر اوج مصرف برق در تهران رو در حال حاضر به گفته مسئولان 4800 مگاوات در نظر بگیریم، یعنی حدوداً برق دو شهر مثل تهران رو باید از طریق نیروگاه هستهای تامین میکردیم.
حسن روحانی اشاره میکنه که جزییات این کار کارشناسی در کارزار بین ایران و غرب در بحران هستهای، بسیار مثمر ثمر بود و موضع ایران رو در این جدال تئوریک تقویت میکرد.
امّا نکته مهمتر، نتیجه بررسیهای موسسه تحقیقاتی استنفورد آمریکا بود! این موسسه سالها پیش اعلام کرده بود که ایران به 23 هزار مگاوات برق هستهای نیاز خواهد داشت!
دربارهی غنیسازی هم ایران اینطور استدلال میکرد که «سوخت» نیروگاه و رآکتور، قلب همهی فناوری هستهای محسوب میشه و اگر شما بالاترین تکنولوژی و تاسیسات رو در نیروگاهسازی و رآکتورسازی داشته باشید، امّا سوختی در میان نباشه، قاعدتاً به هیچ کاری نخواهد آمد. ایران تاکید میکرد از ابتدا خودش به دنبال سوخت نبود بلکه حتی سالهای بعد از انقلاب نیز تلاشهای زیادی کرد تا ماجرای کنسرسیوم سوخت هستهای یورودیف که در فرانسه قرار داشت، مجدداً عملیاتی بشه و ایران سوختش رو از این طریق دریافت کنه. با این همه، چنین نشد و در سالهای بعد نیز حتی برای رآکتور بسیار کوچک 5 مگاواتی تحقیقاتی تهران هم در زمینه تامین سوخت مشکلات بسیاری ایجاد شد.
آمریکا، تروئیکا و ایران؛ یک گام جلوتر و آغاز بحران
آمریکا سرمست از سرنگونی طالبان در افغانستان، و تهدیدکنان علیه ایران، مشغول برنامهریزی برای حمله به عراق بود. ایالات متحده اعلام میکرد عراق به عنوان یکی از کشورهایی که اون رو محور شرارت خونده دارای سلاحهای کشتار جمعیه و اگر به صورت پیشدستانه به این کشور حمله نشه، وقایعی مثل 11 سپتامبر تکرار خواهد شد. برخلاف ماجرای افغانستان، آمریکا در این جنگ با حمایت کامل اروپا و شورای امنیت همراه نبود؛ غیر از انگلیس، برخی کشورهای بزرگ دیگۀ اروپایی مثه آلمان و فرانسه به این جنگ به دیده تردید نگاه کردن و معتقد بودن باید با ابزارهای دیگه ای عراق رو به زانو درآورد. با این حال آمریکا قصد داشت اثبات کنه که حتی در حالت تنهایی هم به مسیر جنگ مستقیم ادامه میده .
امّا اسرائیل یک طرف مهم دیگه در این مناقشاته که در طرح شروع ماجرای هستهای ایران در سال 81 کمتر بهش اشاره میشه.
«مردخای وانونو»( Mordechai Vanunu)، اسرائیلی مراکشیتبار و تکنسین نیروگاه اتمی دیمونا که سال 1986 اطلاعات بسیار مهمی راجع به کلاهکهای اتمی اسرائیل به هفتهنامه انگلیسی ساندیتایمز داده بود، قرار بود آوریل 2004 از زندان آزاد بشه. مردی که ماجرای زندانی شدن اون هم یکی از داستانهای جالب و البته نسبتاً مشهور امنیتی محسوب میشه؛ موساد بعد از افشاگری وانونو، مدتها اون رو تحت تعقیب قرار داد، اما با توجه به قرارداد امنیتیش با سازمان اطلاعات و امنیت خارجی انگلیس، نمیتونست تو خاک این کشور دست به آدمربایی بزنه. بنابراین یه مأمور امنیتی زن با اسم عملیاتی «سیندی» ماموریت پیدا کرد تا به عنوان یه توریست آمریکایی و به صورت ظاهراً «اتفاقی» با وانونو آشنا بشه؛ سیندی بعد از دوستی، وانونو رو بالاخره متقاعد کرد که با هم برای تعطیلات آخر هفته به شهر رم ایتالیا سفر کنند. ساعاتی بعد از ورود به رم، کماندوهای موساد وانونو رو ربوده و به اسرائیل منتقل کردن. او در دادگاه به جرم خیانت به اسرائیل و افشای اسرار هستهای به 18 سال زندان محکوم شد.
اسرائیل و آژانس بینالمللی انرژی اتمی تو این سالها نصفهونیمه توسط غیرمتعهدها –یعنی کشورهایی که خودشون رو نه در بلوک کمونیسم و نه در بلوک سرمایهداری تعریف میکردن- تحت فشار بودن؛ تاکید میشد که اگر آژانس بناست جلوی اشاعه هستهای رو بگیره، پس اسرائیل چطور به این فناوری دست پیدا کرده؟ و چرا قدرتهایی مثل آمریکا و اروپا نسبت به این موضوع حساسیتی ندارن؟
بعضی تحلیلگرها معتقدن که اسرائیلیها پیش بینی میکردن با آزادی وانونو و مصاحبه های احتمالی که خواهد داشت، این فشار رفته رفته تشدید هم میشه؛ بنابراین پیدا کردن مصداقی مثل ایران در ماجرای هستهای و متمرکز کردن فشارهای سیاسی و رسانهای دنیا علیه این کشور، غیر از اون جنبه مقابله راهبردی اسرائیل با ایران، به لحاظ تاکتیکی هم میتونست حاشیه امنی برای اسرائیلیها درست کنه.
به هرحال، اگرچه در مرداد 81 موضوع هستهای ایران مطرح شده بود، امّا هنوز به دلیل شرایط خاص دنیا در اون دوره، از جمله جنگ افغانستان و برنامهریزی برای جنگ عراق و بعضی مسائل دیگه، هنوز تمرکز کاملی بر ماجرای ایران وجود نداشت. با این حال مقدمات تولید یک بحران رفته رفته داشت آمادهسازی میشد.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی نسبت به ایران حساس شده بود و درباره خطاها و کم کاری های ایران در گزارشدهی بیانیه میداد؛ البرادعی به ایران سفر میکرد و بازرسان آژانس در ایران حضور پیدا میکردن. نطقهای مقامات آمریکایی و برخی کشورهای اروپایی هم بر این محور بود که با ایرانِ دارای سلاحهای کشتار جمعی مقابله خواهد شد!
اینکه به تحلیل کارشناسها، دور جدید برنامهریزی آمریکا و برخی اروپاییها علیه ایران، هم پیش از هستهای آغاز شده بود و هم کلاً فراتر از مسئله هستهای بود، به جای خود، اما این میون، بعضی مسائل، بهانههای حقوقی هم به دست آژانس انرژی اتمی و شورای حکام داد. اون بخش دیگه از کنایههای روحانی به سازمان انرژی اتمی که پیشتر بهش اشاره کردیم مربوط به همین جاس.
روحانی تعریف می کنه: "بخشی از مشکلات در پرونده هستهای، به برداشت مسئولین سازمان از مسائل حقوقی و سیاسی و اطلاعات محدود آنان از مسائل بینالمللی مربوط میشد. برای نمونه آنها فکر میکردن عدم اطلاع قبلی برنامه غنیسازی تا 3.5 درصد مسئله مهمی نیست و قصور رسمی محسوب نمیشود. طبیعی بود که مسئولین رده بالا هم در این گونه امور از جزئیات مسائل حقوقی کمتر اطلاع داشته باشن".
علیاکبر صالحی نماینده وقت ایران در سازمان انرژی اتمی تو کتابش «تندباد حوادث»، شرح بیشتری از این ماجرا داره و تو مقدمهاش میگه: "با وجود فضای تبلیغاتی گسترده این حرکت فرقه رجوی، باید به این نکته توجه داشت که ایران به هیچ وجه قصد انجام فعالیت مخفیانه نداشت؛ چراکه تاسیسات غنیسازی نطنز گرفته تا مجتمع آبسنگین اراک یا کارخانه تبدیل اورانیوم در اصفهان، هیچکدوم تاسیسات کوچکی نبودن که بشه اونا رو تو دالون یا زیرزمینی مخفی کرد و از انظار دور نگه داشت. عمدهترین دلایل مطلع نبودن آژانس به صورت دقیق از جزییات ساخت تاسیسات رو میشه در چند موضوع عمده جستجو کرد:"
صالحی سه موضوع رو در این باره مطرح میکنه که بند اول و بخصوص بخش سومش به نوشته های روحانی شبیهه؛ صالحی تعریف میکنه: بخش حقوقی سازمان انرژی اتمی از اصلاحیههای «ترتیبات فرعی توافقنامه پادمان با آژانس» اطلاعی نداشت و ایران هنوز خودش رو ملتزم به کد 3ممیز 1 قدیم میدونست؛ اینکه این اصطلاحات حقوقی چه معنایی و چه تاریخچهای داره، دونستن همهاش لازم نیست؛ صرفاً همینقدر احتمالاً کفایت میکنه که بدونیم: کد قدیم و اصلاحنشدهی 3 ممیز 1 میگفت که «تا 180 روز قبل از ورود مواد هستهای به تاسیساتی با هدف بهرهوری هستهای در حال ساخت، نیازی به اطلاعرسانی به آژانس ندارد.» بنابراین ایران خودش رو نیازمند نمی دونست تا وجود تاسیسات نطنز رو اعلام کنه ؛ با این حال کد اصلاحشده میگفت که «کشورها با شروع تصمیمگیری و برنامهریزی برای ساخت هرگونه تاسیسات جدید هسته ای، بلافاصله باید اونو به آگاهی پادمان آژانس برسونن و مدارک اولیه از «اطلاعات طراحیِ» چنین تاسیساتی رو در اختیار پادمان آژانس قرار بدن. - پادمان به سیستم بازرسی و تأیید استفاده صلح آمیز مواد هستهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی گفته میشه.-
البته در این باره هم ایران نکاتی داشت و تاکید میکرد که این اصلاحیه رو هنوز در اون دوران نپذیرفته بود و پذیرش این موضوع 26 فوریه 2003 به آژانس اعلام شد.
علت بعد، تحریمهای آمریکاست؛ آقای صالحی اشاره میکنه که تابستان سال 1996 میلادی کنگره آمریکا قانون تحریمی مهمی به نام ایلسا(ILSA) تصویب کرد و رئیسجمهور وقت، یعنی کلینتون هم اون رو امضا و اجرا کرد. ایلسا، همون قانون جامع تحریمی ایران و لیبیه که بعدها و پس از حذف تحریف تحریمهای لیبی، به آیسا تغییر نام پیدا کرد. از این تحریم، به «مادر تحریمها» علیه ایران هم یاد میشه.
به گفته آقای صالحی، اگر ایران قصد خودش برای ساخت تاسیسات هستهای نطنز و غنیسازی و ... رو از پیش به اطلاع آژانس میرسوند، با توجه به نقش آمریکا در این آژانس، عملاً همهی ابزارها برای مانعتراشی در مقابل ایران به کار گرفته میشد و اساساً تاسیساتی شکل نمیگرفت که بخوایم اعلامش کنیم!
امّا علت سوم، به تاکید صالحی به "ضعف تشکیلاتی و اداری سازمان انرژی اتمی در وظایف و مسئولیتهای پادمانی در گذشته، به خصوص در تعهدات حقوقی مرتبط با اجرای توافقنامه کشور با آژانس بر اساس قرارداد موجود پادمان" برمی گشت. صالحی گفته اون زمان کار و مسئولیتهای پادمان در زیرمجموعه تشکیلات مدیریت نظام ایمنی هستهای سازمان ادغام شده بود که اون زمان واحد کوچکی داشتن و عملاً واحد پادمانی منسجمی با اشراف کامل به تحلیل و تفسیر حقوقی از تعهدات کشور بر اساس توافقنامه پادمان با آژانس وجود خارجی نداشت.
به هر صورت «بازی بزرگ» شروع شده بود و در میانه، آژانس هم به اعتقاد خودش «قصور»های مهمی در گزارشدهی پیدا کرده بود. ایران تاکید میکرد هیچ بنایی بر ساخت بمب هستهای نداشته و نداره و صرفاً برای مصارف و نیازهای خودش در حال و آینده، برای داشتن چرخه سوخت و تولید برق هستهای و سایر مصارف صلحآمیز هستهای برنامهریزی کرده.
امّا غیر از ماجراهای اعلام زودهنگام یا دیرهنگام تاسیسات هستهای، اتفاق دیگهای هم اسفند 81 و چند ماه بعد مجدد رخ داد که مسئله رو پیچیدهتر از قبل کرد؛ یکبار دیگه غربیها اعلام کردن که شدیداً غافلگیر و شوکه شدن، امّا این بار هم انگار این ایران بود که این بار بیشتر جا می خورد و حیرت زده میشد! تو جریان بازرسیهای بازرسان آژانس انرژی اتمی از تاسیسات نطنز اسفند 81 آلودگیهای اورانیوم با غنای 79 درصد، 75 درصد، 54 درصد و 20 درصد مشاهده شده بود! دیگه ببینید وضعیت چه قدر بغرنج و پیچیده شد کلاف کار تو هم گوریده شد!
حالا نه تنها آژانس دنبال منشأ آلودگیها بود و غربیها هم ایران رو متهم میکردن که با فریبکاری و پوشش حقایق به دنبال غنیسازی زیرزمینی و پنهان بوده، بلکه حالا خود «ایران» هم می گفت که دنبال رمزگشایی از این ماجرست! مسئولان ایرانی به شدت بهت زده شده بودن و برخی از کارگزان هسته ای حتی به خود آژانس هم کاملاً بدبین بودند این چیزیه که حسن روحانی تعریف کرده. ایران مطمئن بود که اساساً نه تنها چنین غنیسازی انجام نداده بلکه حتی اون زمان دانش و فناوری اون رو هم در اختیار نداشته پس تصور میشد که بازرسین آژانس برای جور شدن بهانه های آمریکا، دستمالهای آلودهای به تاسیسات وارد و سپس با نمونهبرداری از همون تجهیزات، ایران رو متهم کردن!
امّا ماجرا چی بود؟ و این آلودگیها از کجا وارد تاسیسات ایران شده بود؟ پاسخ به این سوال یک نکته تاریخی مهم دیگه از داستانهای هستهای ایران رو به میون میاره.
ایران پس از جنگ و در اواخر دهه 60 و همچنین سراسر دهه 70 شمسی، عملاً تلاش بسیاری کرد تا با مشارکت کشورهای مختلف دنیا، فناوری هسته ای خودش رو پیگیری کنه و به ثمر برسونه؛ همون جوری که تو قسمت قبل شنیدین برای نیروگاه ابتدا از اروپاییها و بویژه آلمانیها و فرانسویها خواست که به قراردادشون درباره نیروگاههای بوشهر و دارخوین و ... عمل کنن. با ناامیدی از اروپاییها ایران ابتدا سراغ چین رفت. تصور میشد چینیها که در دوران رشد خیره کننده خودشون قرار داشتن، همکاری پرشوری در این رابطه با ایران داشته باشن؛ با این حال آقای روحانی که سال 67 از نیروگاه اتمی جدید بازدید کرده، تو کتابش میگه که چینیها فقط توان ساخت نیروگاه 300 مگاواتی داشتن و در زمینه هسته ای هنوز در مراحل پیشرفته ای قرار نداشتن.
بر این اساس ایران سروقت روسها رفت؛روسها که اولین نیروگاه هسته ای بزرگ در دنیا رو حتی پیش از آمریکاییها راه اندازی کرده بودن، دانش خوبی داشتن امّا به طور کلی زیرساخت نیروگاه بوشهر که توسط المانیها بنیانگذاری شده بود با متد روسی تفاوت داشت. بالاخره چارهای نبود و تکمیل نیروگاه بوشهر به روسهایی واگذار میشد که ابتدا باید زیرساختها رو تغییر میدادن و سپس اونوتکمیل میکردن.
در زمینه سانتریفیوژها و غنیسازی هم ابتدا ایران قصد داشت که از طریق یک مسیر ساده و مشخص، نیازهای خودش رو برطرف کنه. سراغ چینیها رفتن؛ امّا روحانی مدعیه که چینیها و روسها هم آمادگی فروش تجهیزات غنی سازی به ایران رو نداشتن و در واقع ایران مجبور بود خودش این فناوری رو کسب کنه.
تو مذاکرات سال 66 با پاکستانیها اونها به ایران گفته بودن که در زمینه غنیسازی خوداتکا هستن و فناوریش هم پیچیدگی خاصی نداره؛ امّا از اونجا که نه پاکستان حاضر شد این تکنولوژی رو به ایران بده و نه چین و نه روس، ایران مجبور شد زیرآبی بره و از طرق دیگه ای به خواسته ش برسه. روحانی نوشته: "در نهایت با مشکلات فراوان موفق شدیم یک دستگاه سانتریفیوژ به دست بیاریم تا از روی اون کپی سازی کنیم. با یه شرکت آلمانی برای ساخت برخی قطعات سانتریفیوژ مذاکره شد؛ اون شرکت هم در نهایت افراد سازمان انرژی اتمی رو به یک فرد سوئیسی وصل کرد. این ماجرا منتهی به اون شد که با دلالی به نام «طاهر» ارتباط برقرار شه و در نهایت در دبی تعدادی سانتریفیوژ ازش خریداری و به صورت چند محموله وارد کشور شد."
روحانی در ادامه تعریف می کنه که فرض سازمان این بود که این سانتریفیوژها نو و دست اول هستن ولی متاسفانه برخی از اونها دست دوم بودن و تمام گرفتاریهای بعدی ما در زمینه آلودگی سطح بالا در کشور هم از همین مسئله ناشی شد. فروشنده ها این سانتریفیوژها رو تمیز کرده بودن و به عنوان دستگاه های نو دسته بندی کرده بودن در واقع بهمون غالب کرده بودن. این دستگاه ها به محیطهای کاری برده شده بودن؛ ولی متاسفانه کارشناسها به دلیل نداشتن اطلاعات کافی و ابزار دقیق برای تشخیص آلودگی متوجه این مسئله نشدن بودن و در نتیجه اکثر محیطها آلوده شده بود
اگرچه حل مشکل منشأ آلودگی سانتریفیوژها با آژانس بعد از ماهها رایزنی ممکن شد، امّا به هرحال همین موضوع بخصوص در سال 82 دستاویزهای زیادی به غربیها داد تا هیاهوهاشون رو چند گام دیگه پیش ببرن
آمریکاییها که از 29 اسفند 81 جنگ رو علیه عراق شروع کرده بودن، اردیبهشت سال 82؛ خود رو پیروز یافتن. حالا همه چیز برای تمرکزشون علیه ایران آماده شده بود. و از همین برهه قطعنامههای شورای حکام علیه ایران آغاز شد. اولین قطعنامه مهم شورای حکام خرداد سال 82 علیه ایران صادر شد؛ این قطعنامه از ایران میخواست که غنیسازی را کاملاً تعلیق و پروتکل الحاقی رو درباره بازرسیها امضا کنه. پروتکل الحاقی، آئیننامه یا همون پروتکلهایی هست که به سیستم پیشین بازرسیهای آژانس انرژی اتمی اضافه و یا الحاق شده. پیش از پروتکل الحاقی، آژانس صرفاً میتونست از اماکن و تاسیساتی بازرسی کنه که کشور عضو NPT وجود اون رو به آژانس اعلام و اظهار کرده بود. یعنی شما چند ماه قبل به آژانس اعلام میکردی که من میخواهم مجموعهی غنیسازی یا هرچیز دیگر مرتبط با فناوری هستهای در فلان مکان بسازم، و تو میتونی ازش بازرسی کنی. امّا ویژگی و مشخصه اصلی پروتکل الحاقی این بود که آژانس رو قادر میکرد از اماکنی که اظهار و اعلام نشده هم –هرجا که باشه- به صورت سرزده بازرسی کنه.
قطعنامه شدیداللحنتر و مشکلسازتر، در شهریورماه همون سال (سپتامبر 2003) صادر شد؛ این اولین قطعنامه شورای حکام آژانس انرژی اتمی بود که امکان و احتمال ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت رو در دل خودش میگنجوند. ماجرا آغاز شده بود؛ و این درحالی بود که در شروع داستان، یعنی سال 81 ایران فقط یک سانتریفیوژ فعال داشت!
تا این برهه، یعنی پایان شهریور 82، همچنان مدیریت پرونده هسته ای در اختیار سازمان انرژی هسته ای به ریاست آقازاده قرار داره؛ امّا از این مقطع به بعد، یعنی از اواسط مهر 82 و با تشدید اوضاع، پرونده به شورای عالی امنیت ملی منتقل شد. شیخ حسن روحانی از 14 مهر مدیریت پرونده رو به عهده گرفت و از این زمان مذاکرات با اروپاییها آغاز شد.
ادامه
-
-
عکسها
-
-
ویدئوها
-
موسیقی