- دانلود فایل صوتی
-
متن قسمت
-
جوانی؛ ایران-عراق-لبنان
دو قسمت پیش از زمینه و زمانه موساصدر با هم صحبت کردیم گفتیم صدر جوان پدر رو در سنت دیرین حوزه، یعنی تبلیغ همراهی میکنه؛ او و همدرسانش در ییلاقات اطراف قم، خانوادههای محروم را شناسایی می کنن و کنار تبلیغ، بلکه بخشی از تبلیغ، برای آنها بهصورت دورهای، دارو و ملزومات اولیه زندگی رو به دستشون می رسونن.
رفتارهای او در تبلیغ خارج از قم هم تعجب برانگیز میشه مثلاً در تهران به میان دورههای شرطبندی میروه و با استدلال، دلایل حرامبودن بازی شرطی را برایشان توضیح میدهد. تو اصفهان هم با دوستانش راهی قهوهخانهها میشه و جوری از مهیابودن شرایط توبه و بازگشت به سوی خدا حرف می زنه ، که برخی حاضران با شنیدن حرفهاش به گریه می افتن.
سید موسی قمار رو تنها منحصر به این بازیهای قهوهخانهای نمیبینه به دوستانش هم نصیحت میکند: «وقتی قمار و شرطبندی در اسلام حرام است، یعنی بازی نکن! در رفتارهای اجتماعی و سیاسی هم با دیگران بازی نکن! نه ابزار و مهرۀ بازی دیگران باش! نه اجازه بده که دیگران روی حرکت و بازی تو شرط ببندند؛ حرامبودن شرطبندی یعنی همین.»
سال 1329 سیدموسا دانشکده حقوق دانشگاه تهران دررشته اقتصاد پذیرفته می شود و آموختن زبان فرانسه را آغاز می کند بیشتر وقتش را در تهران و منزل خواهر بزرگتر میگذراند، بیشتر میتواند با خانوادۀ صدرعاملی و خواهرزادههای کوچکش وقت بگذراند، دقت نظر و مراقبت دایی، بیشتر توجه بچهها را جلب میکند؛ او در همهچیز دقت دارد: در نوع و رنگ لباسپوشیدن بچهها، پیشنهاد خواندن کتابهایی مثل تاریخ فلسفۀ ویل دورانت، کیفیت تحصیلشان. او در قم هم از خواهرزادهها و برادرزادهها غافل نیست، از کوچکترین فرصتی برای آموزش آنها استفاده میکند: روزهایی را مشخص کرده و به محمدصادق طباطبایی و برادر کوچکترش جواد، فرانسه درس میدهد. در همین سال سید محمد حسینی بهشتی هم برای ادامۀ تحصیلات دانشگاهی در تهران اقامت میکند؛ سفرهای مداوم این دو دوست به تهران، زمینه را برای آشنایی با کانونهای فعالیت ملی و مذهبی در مسجد هدایت و دانشگاه تهران و آشنایی با سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی فراهم میکند.
سال 1330 تا 1331 در حالی میگذرد که حوادث پیدرپی مثل زلزله، بیماری مالاریا، فقر، تشدید سرکوب فدائیان اسلام و روی کارآمدن دکتر مصدق، قم و تهران را بحرانی کرده است: در کنار بیماری سایر علمای حوزه مانند آیتالله خوانساری و آیتالله بروجردی، وضع قلبی-ریوی صدر بزرگ هم، در این ایام چندان مساعد نیست و گهگاه نیازمند معاینات پزشک یا بستریشدن طولانیمدت در بیمارستان فیروزآبادی است. سید موسی در کنار تحصیل، پرستار بالین پدر نیز هست صدرالدین صدر، بیش از بیماری قلبی خود، نگران مردم محروم حاشیۀ قم است که دسترسی به پزشک و بیمارستان ندارند. در همین ایام، با شدتگرفتن افکار کمونیستی در ایران و عراق، موسای صدر و برخی دوستان حوزة علمیة قم مانند آقایان بهشتی و مكارم به فکر تشکیل جلسات و نشر مقالات و کتابهایی برای مبارزه با این جریان هستند.
سال 1332 کلاسهای سهسالۀ لیسانس اقتصاد را تمام کرده و در شرف فراغت از تحصیل است. پایاننامۀ خود را در مورد «مباحث اقتصادی جواهر الکلام» گرفته است، اما دفاع از آن بهدلایلی تا آبان 1335 به تأخیر میافتد. تابستان 1332، تابستان یأسآور کودتا و آغاز زمستانی سیاسی است که بیشتر نیروهای سیاسی را از تداوم فعالیت مأیوس میکند. مانند جلال آلاحمد که این سال را به ساختن خانه در بنبست ارض مشغول است و به سیمین در استنفورد نامۀ فدایت شوم مینویسد، در همان کوچه آل احمد همسایه شاعر بزرگ نو پرداز نیما یوشیح است. سال 33 عده ای از افسران حزب توده با حکم دادگاه نظامی حکومت پهلوی اعدام می شوند. میان آن ها مرتضا کیوان هم کشته می شود. نیما در یاداشت های روزانه اش فردای واقعه خطاب به موسا صدر نوشته: اواسط مهرماه است اخیرا در منزل آل احمد سید موسا صدر را دیدم در شبی که پریشان بودم و او متاثر شد. در عالم خواب دیدم سید به من حرفی زده که من از پریشانی خلاص شدم. گفت به قم بیایید بعدا به من گفت در عالم خواب من همین جا را برای شما مثل قم خواهم کرد. خیلی خواب غریبی بود 27 مهرماه 1333
به سید گفتم مرام اشتراکی امتحانی ست در عالم قوانین دنیایی و معلوم نیست چه از آب در بیاید اما آن چه معلوم است این همه اسباب خون ریزی شد. اگر وقت بود می گفتم استالین چه خیانت ها کرد و مالیکوف امروزه چه خیانت ها می کند و چه طور ... اللهم اشغل الظالمین بالظالمین.
در خانۀ صدرها هم خبرهایی است از جنس امید به تداوم زندگی، یعنی بهرغم فضای یأسآلود سیاست و زمستان استخوانسوز بعد از کودتا و حبس و حصر پیرمحمد احمدآبادی، زندگی هنوز جریان دارد.
خانوادۀ صدر به فکر انتخاب همسر برای موسای جوان افتادهاند که بهتازگی 25سالگی را پشت سر گذاشته است. در میان گزینههای سرشناسی که میتوانند زندگی آقازادۀ صدر را به داماد آقایی دیگر، خواه متجدد و خواه سنتی تبدیل کنند، منوچهر خاقانی، از دوستان نزدیک آقاموسی خواهر همسرش را برای همسری دوست یگانهاش پیشنهاد میکند. آقاسیدصدرالدین میرزاحسین میرزاخلیل تهرانی، مجتهد نامدار عصر مشروطه را میشناسد و چهبسا محضرش را هم درک کرده باشد. در خوابی که میرزای نائینی در کتاب تنبیهالامه در باب تأیید کتابش توسط امام زمان نقل میکند، «بهجز آن دوباب _ که یکیش مسئله ولایت فقیه بوده _ متعرض مسائل علمیه شدهاند و نفعی به عوام نمیرساند»، مخاطب میرزا برای پرسش از امام زمان، همین مجتهد نجفی، خلیلی تهرانی است.
آقاسیدصدرالدین از منوچهر میخواهد که برای موسی برادری کند و قدم پیش بگذارد. اسباب متعددی وجود دارد که اقدام را تعجیل میکند؛ و شاید مهمترینش بیماری پدری که میخواهد دامادی پسرش را ببیند.
سفر به نجف
ماندن در قم بعد از پدر برای موسای صدر سخت می شود. حالا در مسجد نو، در خیابان آستانۀ قم که از دارالشفا دور نیست، قوانین و معالم درس میدهد. بیان روانی دارد که کنار دیگر محسناتش طلبهها را جذب میکند. در کنار مشکلات مالی خانواده، بیمهریهای اطرافیان زعیم حوزه در تصمیمش به رفتن از قم بیتأثیر نیست؛ شاید آقای بروجردی هم میخواهد او فرصت بیابد حوزۀ نجف و درس علمای آن جا را درک کند.
شرکت سیدمحمدصدر در مجالس بزرگداشت آیتالله صدر هم در این تصمیم بیتأثیر نبود. او بهتازگی نخستوزیر و رئیس مجلس اعیان عراق شده بود و بسط یدی در عراق داشت.
1332 بهمنماه بود که سیدموسی بعد از نامهنگاریهای خداحافظی با دوستان قم و اصفهان، تنها و بدون پروین خانم راهی نجف شد. از این دوران، در کنار تأثیری که از حوزۀ نجف پذیرفت و تأثیری که بر برخی اساتید حوزۀ نجف که دانشآموختگان حوزۀ قم را هنوز به فضل نمیشناختند، با دو نکتۀ شاخص همراه است: درخشش علمی سیدموسی بهطوری که استادش آقای خویی وقتی او قصد بازگشت میکند باحسرت میگوید: «کاش سه نفری را که از قم آمدند و برگشتند، نمیدید...» یکی از این سه تن موسای صدر است و دیگری سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. وجه دیگر طبعآزمایی شعری موسای جوان است که فراغتی دارد و در نبود اینترنت و تلفن و وسائل ارتباط جمعی و شبکههای اجتماعی، دست به قلم میشود و برای همسر و مادر و خواهرها شعر مینویسد و میفرستد. این خصلت بسیار نوشتن در دوران بعد نیز با او همراه است؛ نامههای بیشماری که در دوران لبنان برای دوستان روحانی و سیاسی در ایران و دیگر کشورها مینویسد و شرح مصیبت انسان محروم و لبنان در آن توأمان هست.
اما نامهها به نامزدش از سنخ دیگری است؛ و خالی از ظرافت نیست. مثلا در به هم چسباندن حروف اول هر مصرع این قطعه، نام «پروین خلیلی» و از بههم چسباندن حروف اول مصرع دوم «موسا صدر» به دست میآید.
سیدموسی جذب فضای عرفانی نجف و حلقههای سلوکی و ریاضتهای طاقتفرسای مرسوم در حوزۀ نجف نمیشود و به ریاضتی که فقر معیشت و تنگدستی زندگی طلبگی بر همۀ طلاب تحمیل میکند، بسنده میکند. موقتاً ساکن نجف شد تا در محضر اساتیدی مثل سیدمحسن حکیم، سید ابوالقاسم خوئی، سیدمحمود شاهرودی و شیخ عبدالحسین آلیاسین استفاده کند. کنار درس و مباحثه و آشنایی با دوستان تازهای چون فرزندان خاندان حکیم، محمدمهدی شمسالدین و سیدمحمدحسین فضلالله، مصاحبت و مباحثه با پسرعمویش سید محمدباقر صدر تأثیر عمیقی بر هر دو میگذارد و به تقسیم کاری در حوزۀ اندیشه و عمل میانجامد که مباحث نظری سهم سیدمحمدباقر و مباحث موضوعشناسی عملی و اجتماعی سهم سیدموسی میشود. تمام کردن کار ناتمام سیدجمال سودایی است که در ذهن موسای جوان خلجان دارد و او را از درس و بحث و مدرسه به میدان اجتماع و اصلاح اجتماعی میکشاند.
دیدار از لبنان؛ بازگشت به ایران
پس از اقامت یک ساله در نجف، او که با دوستان و اقوام لبنانی بیشتر آشنا شده، سفر کوتاهی به لبنان میکند و با امام عبدالحسین شرفالدین دیدار میکند. همین سفر است که توجه آیتالله شرفالدین را به فرزندان سید صدرالدین و بهویژه موسای صدر جلب میکند. چنانکه در یک سفر کوتاه، چند روزه، سید موسی اوضاع و احوال شیعیان لبنان بهخصوص جنوب را با آماری که خود در بازدید محلی کسب کرده بههمراه راهکاری برای حل مشکلات به ایشان ارائه میکند؛ کاری که سید موسی در سالهای اقامت در قم، از همراهی پدر و رسیدگی به روستاهای اطراف قم آموخته است. از دیگرسو سیدموسا هم شیفتۀ دیدگاههای روشن و گستردۀ شرفالدین و هم ادب و اخلاق این روحانی میشود. این زمان فرزند آقای شرفالدین، سیدعبدالله هم برای تحصیل علوم دینی راهی قم شده است.
فروردین 34، مراسم ازدواج سید موسی و پروین خانم برگزار شد؛ جشنی که کمی با مراسم معمول ازدواج در قم متفاوت بود. موسای جوان جرأت خرج کرد و بعد از دو سال عقد، در مراسم کنار همسرش نشست. طی بهار و تابستانی که در ایران میگذرد، موسی همچنان حساسیتهای خود را روی خواهرزادهها و برادرزادهها حفظ کرده است؛ او مراقب دخترها است که اعتدال را در پوشش و تحصیل داشته باشند و افکارشان روشن و بهروز باشد. کلاسهای تابستانه تاریخ تمدن و زبان فرانسه، برقرار است؛ او صادق طباطبایی و کاظم صدر را تشویق میکند که در دبیرستان تازهتأسیس دین و دانش که توسط دوست قدیمیاش سیدمحمد بهشتی مدیریت میشود ثبت نام کنند. آقاسید رضا برادر بزرگتر، اگرچه مخالف است و معتقد است فرزندان باید راه حوزه را پیش بگیرند، در نهایت با تحصیل شبانه کاظم در دبیرستان دین و دانش به توصیۀ سیدموسی موافقت میکند.
امام شرفالدین در نامهای به فرزندش سیدعبدالله از او میخواهد که از طریق دوستی با فرزندان صدر: آقای موسی و آقا رضا، در شناخت شاخۀ صدر ساکن در ایران، اعم از اصفهان و تهران و قم از ایشان کمک بگیرد.
اواخر دی ماه سال 34 است حکم اعدام فدائیان اسلام قطعی و اجرایی میشود. در این شرایط مردم بهدلیل رعب و وحشتی که پس از اعدام اعضای فدائیان اسلام حاکم شده، حاضر نیستند خبری از خانوادههای آن ها بگیرند، موسی صدر، جرأت و جسارت میکند و برای دلجویی از خانوادۀ نواب صفوی و آگاهی از شرایط مالی و معیشتی کودکان او، به خانۀ نواب سری میزند. براساس گفتۀ نزدیکان،او با فعالیت فدائیان اسلام با این کیفیت مخالف بود. چند روز بعد، آقا موسی با یک چرخ خیاطی دوباره به خانه مرحوم نواب میرود و همسر او را تشویق میکند برای تأمین فرزندانش کار خیاطی را شروع کند.
تابستان سال 1335 شرفالدین مجدداً از فرزندش پیگیر حضور و ادامۀ تحصیل سید موسی در نجف است و آیتالله شریعتمداری به او پیشنهادی در مورد امتیاز انتشار یک مجله دینی و مذهبی با عنوان مکتب اسلام میدهد.
اقامت دوم در نجف
اواخر آبان موسی صدر با قول انتشار این مجله پس از بازگشت به ایران، با خانواده و دوستان خداحافظی کرده و اینبار به همراه همسر و فرزند کوچک خود برای بار دوم راهی نجف میشود.
بنابر گفتۀ بسیاری از همدرسان آقا موسی، دورۀ دو سالۀ اقامت خانوادۀ کوچک او در نجف همزمان با تحصیل، از جهات مالی و استطاعت ادارۀ زندگی چندان مطلوب نیست. با این وجود خانۀ کوچک و محقر آقا موسی در همین شرایط هم میزبان و مأمن ایرانیان مسافر و مقیم نجف است. مجلسی خودمانی برای گفتگو، شب شعر، مباحثه، بررسی مسائل اجتماعی روز؛ اما از نگاه مردم سنتی نجف، حضور این خانوادۀ ایرانی با شرایط اقتصادی نامطلوب، در کنار خاندان بزرگ صدر عراق، که از امتیاز و اعتبار بسیار علمی برخوردارند، چندان مطلوب و مناسب بهنظر نمیرسد. حوزۀ علمیۀ نجف این قبیل رفتارهای او را بر نمی تابذ. همین مسأله صدر را مصمم میکند بعد از دوسال اقامت و تحصیل در نجف به قم بازگردد.
زمستان سال 1336 سید عبدالحسین شرفالدین وفات یافت. در مراسم او بود که فرزندانش و موسی صدر دوباره یکدیگر را ملاقات کردند. و در همین سفر بود که گمانهزنیهای آشکار و پنهان برادران شرفالدین در عمل به وصیت پدر و دعوت از فرزندان صدر برای هجرت به لبنان آغاز شد.
بازگشت به ایران
پاییز سال 1337، خانوادۀ موسی صدر عراق را به قصد ایران ترک کرد . به قم بازگشت؛ بهمحض بازگشت از نجف، سید موسی به قولی که به آیتالله شریعتمداری داده بود عمل کرد و اولین شماره درسهایی از مکتب اسلام را در آذرماه 37 منتشر کرد. سبک نوشتاری این مجله، درست مانند نجف، در قم هم مخالفان فراوانی داشت. طلبههای جوانی که حرفی تازه برای گفتن داشتند، از این فرصت بهرۀ بسیاری هم برای خواندن و هم نوشتن بردند. سعایت و بدگوییهای دیگران نزد اقای بروجردی در خصوص این مجله مؤثر واقع نشد و ایشان هم مطالب این نشریه را تأیید کردند. صدر با امضای «سید موسی» و «مصدر» در کنار دیگر طلبههای نواندیش همدرس به سردبیری و انتشار یادداشتهای عموماً اقتصادی و اجتماعی در نشریۀ مکتب اسلام پرداخت.
سال 1338، پس از توفیقات و استقبالی که از مدارس نوینِ دینی مانند علوی، جامعۀ تعلیمات اسلامی در تهران و دین و دانش در قم حاصل شد، سید موسی صدر هم با همکاری و حمایت یکی از متدینین فرهنگی قم بهنام احمد اوحدی، تصمیم به تأسیس دبیرستانی ملی گرفت؛ به این شکل مدرسۀ صدر نزدیکی حرم حضرت معصومه مهرماه 38 برای اولین سال اقدام به جذب محصل و آموزش در مقطع دبیرستان کرد و در 17 مهرماه هم در بخش شبانه فعالیت خود را آغاز کرد. این مدرسه بعدها که به عنوان مدرسۀ صدر اوحدی شناخته شد، امروزه به همین نام در چهارراه شهدا (صفائیه) مشغول فعالیت است.
هجرت به لبنان
پاییز سال 1339، پیشنهاد خانوادۀ شرفالدین از سیدرضا صدر یا برادر کوچکترش، سید موسی برای هجرت به لبنان و جانشینی امام شرفالدین حالت رسمی پیدا کرد. آقا رضا که برادر خود را در اندیشه و رویکردهای اجتماعی برای این کار مناسبتر میدید او را برای پذیرش این سفر تشویق کرد. در عین حال، دوستان و نزدیکان بسیاری تلاش کردند او را از سفر لبنان منصرف کنند. در نهایت سید موسی صدر در آبان 1339 مقدمات سفر موقت تحقیقاتی به لبنان را فراهم کرد: مدیریت دبیرستان صدر را به فرد متعهدی بهنام محمد رزاقی منتقل کرد؛ بههراه آقایان موسوی اردبیلی، مجدالدین محلاتی، واعظزادة خراسانی و جزایری از دبیری مجله مکتب اسلام کنارهگیری کرد با این وجود شمارۀ آبانماه مجله نیز بدون سرمقاله موسی صدر، تنها با دو یادداشت از او منتشر شد.
سید موسی صدر در آبان ماه سال 1339- نوامبر 1959 وارد بیروت شد و پس از سفر به شهر صور و استقبال خانوادۀ شرفالدین، مهمان خانۀ آن ها شد.
ادامه
-
-
عکسها
-
-
ویدئوها
-
موسیقی