You are currently viewing رادیو مضمون | فصل اول: گجستگان | قسمت دهم

رادیو مضمون | فصل اول: گجستگان | قسمت دهم

  • دانلود فایل صوتی
  • متن قسمت
    • سپتامبر ۱۹۳۷ یه افسر انگلیسی تو شمال فلسطین کشته شد. حالا کمیسر عالی انگلیس که تحت فشار بود دستور داد کمیته‌ی عالی اعراب رو منحل کنند و حکم دستگیری رهبران عرب رو هم صادر کرد. مفتی اعظم دیگه از انگلیسی‌ها ناامید شد، به لبنان فرار کرد و به ایجاد دسته‌های شورشی کمک کرد. مابقی رهبران عرب به جزیره‌ی سیشل تبعید شدند و البته این اقدامات جواب نداد. چون اینا تنها کسایی بودند که جلوی جوونا رو می‌گرفتند تا نریزند توی خیابونا.

      عزالدین قسام هم که به شهادت رسیده بود و نیروهای وفادار بهش جانشینی براش نداشتند. در غیاب رهبران سابق، رهبرای محلی مطرح شدند که بیشتر اسلام‌گرا بودند. این رهبران جدید، حرکت‌های جدیدی رو شروع کردند که به قرائت خودشون کاملا مبتنی بر دین بود. زمانی که به دهکده‌های یهودی حمله می‌کردند بدون استثنا همه رو می‌کشتند. تا ۱۹۳۸ این مبارزان، انگلیسی‌ها رو مجبور کرده بودند خیلی از شهرها رو تخلیه کنند. دیوید بن گوریون هنوز جناح چپ و صهیونیست‌ها رو به صبر دعوت می‌کرد. نمی‌خواست حواس انگلیسی‌ها از سرکوب فلسطینی‌ها پرت بشه. اما حزب تجدیدنظرطلب دیگه گوش نمی‌کرد.

      نسل جدیدی از صهیونیست‌ها در شرایط درگیری بزرگ شده‌ بودند و حالا جوون بودند و سرکش.

      زیو ژابوتینسکی سال ۱۹۳۱ از کشور تبعید شده بود و از اون زمان تو اروپا و آمریکا فعالیت‌هایی می‌کرد. انگلیسی‌ها متوجه شدند که برای کنترل نیروهای تندرو، باید یه رهبر تندرو روی کار باشه که تحت کنترل اونا هم باشه. نسل جدیدی از یهودی‌های فاشیست ژابوتینسکی رو سفید کردند. ژابوتینسکی تو اروپا و آمریکا جوونا رو آماده می‌کرد که برند فلسطین. به ۱۰ زبون حرف می‌زد. صهیونیست‌های تجدیدنظرطلب رو توی سرتاسر قاره گسترش داده بود.

      بتار، سازمان شبه‌نظامی جوانان که ژابوتینسکی ایجاد کرده بود، یه جنبش جهانی شده بود. نیروهای بتار تو کشور خودشون آموزش می‌دیدند تا زمانی که به فلسطین رسیدند آماده‌ی مبارزه باشند. یه گروه کوچیک در سال ۱۹۳۱ از هاگانا جدا شده بودند و تا این موقع،‌ سیاست کنترل رو در پیش گرفته بودند. گروهی موسوم به ارگون، به معنی سازمان نظامی ملی در سرزمین اسراییل. یه سازمان شبه‌نظامی از این جوونای جدید تشکیل شده بود که بعدا خیلی از سران رژیم صهیونیستی از دلش بیرون اومدند. مثل اسحاق شمیر و مناخیم بگین.

      مناخیم بگین نماد این گروه جدیدی بود که اهل سازش نبودند. تو یه خانواده‌ی ثروتمند در لهستان به دنیا اومده بود اما پدرش از صهیونیست‌های ابتدایی بود. بگین ۱۶ سالش بود که به بتار پیوست و سریع مشهور شد. تو ۲۳ سالگی مسئول بتار در چک اسلواکی بود و زمانی که به لهستان برگشت، مشغول سخنرانی شد. تو کشور سفر می‌کرد و هر جایی دستش می‌رسید برای یهودی‌ها صحبت می‌کرد. هر جایی می‌شد می‌خوابید و از مردم غذا می‌گرفت و می‌خورد. ژابوتینسکی رو ستایش می‌کرد اما تو یه همایش در سال ۱۹۳۸ رسماً باهاش درباره‌ی سیاست کنترل مخالفت کرد. عقیده داشت رفتار کنترل‌نشده‌ی اونا باعث شده انگلیس پاسخ نامتعارفی بده و با این بهانه می‌تونستند فشارهای جهانی علیه انگلیس رو افزایش بدند تا از این سرزمین بره. منتظر حمله‌ی اعراب هم نمی‌موندند. باید به اعراب و انگلیس حمله می‌کردند.

      ارگون سیاست کنترل رو کنار گذاشت و به مردم عادی عرب حمله کرد. هدف‌شون واکنش نبود، بلکه می‌خواستند چنان ترسی ایجاد کنند که عرب‌ها خواهان صلح بشند. اتوبوس‌ها، مغازه‌ها و هر جایی دست‌شون می‌رسید بمب‌‌گذاری می‌کردند و نارنجک پرتاب می‌کردند. بن گوریون و صهیونیسم کارگری، صهیونیست‌های تجدیدنظرطلب رو سگی می‌دیدند که در مواقع لزوم می‌شه ازش استفاده کرد. اما قلاده‌ی این سگ پاره شده بود.

      زیو ژابوتینسکی تو اروپا سعی می‌کرد به رهبرای صهیونیست بگه اوضاع این‌جا عجیبه و باید هر چه زودتر تمام یهودی‌ها رو خارج کنیم. مارس سال ۱۹۳۸ هیتلر اتریش رو گرفت. به درخواست آمریکا همایشی توی فرانسه برگزار شد که درباره‌ی یهودی‌هایی که می‌خواستند فرار کنند، تصمیم بگیرند. تمام کشورهای غربی و آمریکا، بعد از جنگ جهانی اول، مهاجرت به کشورشون رو متوقف کردند و اروپایی‌ها هیچ جایی رو نداشتند که برند. انگلیسی‌ها تعداد مهاجران به فلسطین رو محدود کردند. هیتلر از همایش خبردار شد و پیام داد مشکلی با این موضوع نداره و حتی مهاجرت اونا رو تسهیل می‌کنه. اما هیچ کشوری حاضر نشد این مهاجران رو بپذیره. انگلیس و آمریکا می‌ترسیدند یهودی‌های کمونیست انقلابی بین مهاجرا وارد کشورشون بشند. کشورهای دیگه هم دنباله‌رو این دو قدرت شدند.

      سپتامبر ۱۹۳۸ توافق‌نامه‌ی مونیخ رو امضا کردند و به آلمان اجازه دادند منطقه‌ی سودِتِن از چک‌اسلواکی رو به خودش ضمیمه کنه و بلافاصله اون‌جا قانونی ضدیهودی اجرا شد. مقامات نازی یهودی‌های خارجی رو بیرون کردند. تا اواخر اکتبر، ۱۲ هزار یهودی لهستانی اخراج شدند و زمانی که به مرزهای لهستان رسیدند، نگهبانا به اونا اجازه‌ی ورود ندادند و چند روز در رفت و آمد بودند. تمام یهودی‌ها تو اروپای نازی چنین وضعیتی داشتند. زمانی که یکی از اقوام یهودی‌های لهستانی پناهنده‌ی دیپلمات آلمانی در فرانسه رو کشت، نازی‌ها از فرصت استفاده کردند و مابقی امتیازها و حق و حقوق یهودی‌ها رو ازشون گرفتند.

      ۹ نوامبر ۱۹۳۸ به تشویق دولت نازی، حملات علیه یهودی‌ها شروع شد. خونه‌ها و مغازه‌ها و کنیسه‌ها غارت و تخریب شدند و حتی قبرستون‌ها نبش قبر و هتک حرمت شدند. یهودی‌ها به اردوگاه کار اجباری رفتند. اون شب به شب شیشه‌های شکسته معروفه. خیابونا پر از شیشه شکسته‌ی خونه‌ها و مغازه‌ها بود. این عملیات برای بررسی واکنش مردم آلمان بود و هیتلر متوجه شد مردم هنوز نمی‌پذیرند. یادتونه که اولین قسمت پادکست رو با همین اتفاقات شروع کردیم. حتی خیلی از نظامی‌ها از دستور سرپیچی کردند. سفیر وقت تو آمریکا می‌نویسه: با توجه به این‌که دولت استبدادی روی کاره، محکوم کردن این اقدامات توسط آلمانی‌ها عجیبه.

      جورج انتونیوس، مورخ لبنانی در ۱۹۳۸ می‌نویسه: رفتاری که با یهودی‌ها شد مایه‌ی شرم نگارنده و بشریته. اما تفویض مشکلات یهودی‌ها به فلسطین، شونه خالی کردن دنیا از وظیفه‌شه؛ یعنی وظیفه‌ی حمایت از یه قوم رنج‌دیده. هیچ توجیهی برای رفع ظلم یه قوم، با ظلم به یه قوم دیگه وجود نداره. درمان اخراج یهودی‌ها، اخراج اعراب از سرزمین‌شون نیست.

      بیشتر یهودی‌هایی که از آلمان به فلسطین مهاجرت کرده بودند، به پروژه‌ی صهیونیسم تعلقی نداشتند. سال‌های قبل امکان مهاجرت رو داشتند، اما حالا مجبور شدند که این کارو بکنند. اما وقتی که به مقصد رسیدند و متوجه درگیری شدند، مجبور شدند با نیروهای تندرو همسو بشند. می‌گند تو ایالات متحده وقتی زندان می‌‌افتید باید عضو یه گروه بشید. مهم نیست چقدر اون گروه رو قبول دارید. چون تنهایی زنده نمی‌مونید.

      در این زمان لندن به کمیسر عالی دستور داد حکومت نظامی اعلام کنه اما اون سرپیچی کرد. کمیسر عالی سعی کرد تنش‌ها رو کم کنه. اما متوجه نبود که دولت انگلیس دیگه براش مهم نیست که اوضاع بدتر بشه. فقط می‌خواستند تموم بشه. کمیسر عالی رو با ژنرال‌هایی جایگزین کردند که مهارت‌شون سرکوب نظامی بود. از زمان اعلامیه، انگلیسی‌ها و صهیونیست‌ها یه هدف رو دنبال می‌کردند، اونم متحد نشدن اعراب بود. همیشه توازن قوا بین گروه‌ها رو رعایت می‌کردند و تو آتیش اختلاف می‌دمیدند. اما وقتی دیگه هیچ کدوم از دسیسه‌هاشون جواب نداد، رفتند سراغ گزینه‌ی آخر:

      یعنی سرکوب نظامی کامل!

      انگلیسی‌ها کنار تخریب، فلسطینی‌ها رو تحقیر هم می‌کردند. به نوبت به دهکده‌ها سر می‌زدند و همه چیز رو خراب می‌کردند و آخرسرم هزینه‌ی این کارها رو برای کدخدا فاکتور می‌کردند. این‌طوری می‌خواستند تسلط خودشون روی فلسطینی‌ها رو بیشتر کنند. انگلیسی‌ها توی این سال کارهای عجیب و وحشتناکی علیه فلسطینی‌ها انجام دادند. مثلاً از زندانی‌ها به عنوان مین‌یاب استفاده می‌کردند و حتی بدن نیمه‌جون‌شون رو رها می‌کردند. توی این جنگ‌ها، خشونت و ترور به بیشترین حد خودش می‌رسه. گزارش‌های زیادی هست که می‌گه حتی بی‌دلیل مرد و زن و کودک رو می‌کشتند. شکنجه‌ی زندانیا برای گرفتن اطلاعات یا تفریح سربازا براشون یه کار معمولی بود.

      ادامه

  • عکس‌ها
  • ویدئو‌ها
  • موسیقی