You are currently viewing تقدیم نامه | دکتر یحیی مهدوی

تقدیم نامه | دکتر یحیی مهدوی

  • دانلود فایل صوتی
  • متن قسمت
    • روزها در راه ـ تقدیم نامه ـ دکتر یحیی مهدوی

      سلام به دوستان

      شما شنونده صدای من از پادپخش روزها در راه هستید. روزها در راه را که شروع کردم این ایده در سرم بود که هر شماره را به یکی از بزرگان فرهنگ کشور که بر شکل‌گیری بنیان اندیشه‌های من و هم نسلانم موثر بودند، پیشکش کنم. راسیتش نخستین فردی هم که در ذهنم بود آقای دکتر محمدجعفر محجوب بودن، که همین عبارت سلام به دوستان که در دیباچه هر قسمت از زبانم می‌شنوید یادگار درس­گفتارهای ایشان است.

      رفته رفته که پیش اومدیم تقدیم نامه‌ها که پایان بخش هر شماره روزها در راه بود فربه‎‌تر شد و شکل و شمائل خودش را شاداب‌تر پیدا کرد و در واکنش‌هایی که از شنوندگانم گرفتم بیشتر مورد توجه قرار گرفت و این درخواست خرد خرد قوت گرفت که این ها را جداجدا هم منتشر کنیم.

      حالیا شما صدای مرا به این مقصود می‌شنوید. اکنون تقدیم نامه شماره بیست که در تاریخ ۳ تیر ۱۴۰۰  منتشر شده  پیشکش به  آقای یحیی مهدوی

      این شماره را به استاد استادان و آقای گروه فلسفه دکتر یحیی مهدوی پیشکش می کنم آقا عنوانی بود که در گروه فلسفه ، از استاد و دانشجو گرفته تا منشی و مستخدم ، برای دکتر مهدوی به کار می بردند. یحیی‌خان مهدوی (۱۲۸۷-۱۳۷۹ ) بزرگ‌زاده و بزرگوار بود. در ایران و فرانسه درس خوانده بود. در ایران شاگرد فروزانفر و بهار و اقبال بود. در فرنگ هم محضر استادان بزرگ را دریافته بود. استاد ممتاز دانشگاه تهران بود . او را بنیان‌گذار فلسفه‌ی جدید در ایران خوانده‌اند. مترجم مبرز متون فلسفی بود. عاشق زبان فارسی بود. عاشق شعر فارسی بود. مصحح  چند متن کهن بود. مکارم اخلاقش زبانزد بود. پدرش حاجی‌حسین‌آقا امین‌الضرب راضی نبود که او به مدارس معمولی برود چون می‌ترسید فرزندش «بداخلاق» بار آید و به شهادت بسیاری استادان «یحیی مهدوی در هر کار و گام و نوشته مظهر «آقایی» و استادی بود. از هر رفتارش به‌خوبی درس برگرفتن ممکن بود. او همیشه و برای همه‌‌کس معلم بود». مهدوی مردی صاحب شخصیت و اصول بود. به مقام و منصب بی‌اعتنا بود. از سیاست گریزان بود. نپذیرفت که در دولت دکتر مصدق وزیر فرهنگ شود. استادی دانشگاه را مهم‌ترین منصب می‌دانست. نسبت به دانشگاه و جایگاه و استقلالش «متعصب» بود. دانشگاه تهران برایش حرمت خاص داشت. اعتقاد داشت وقتی نام دانشگاه به صورت مطلق می‌آید منظور دانشگاه تهران است ولاغیر. اعتبار و احتشام و شرف دانشگاه تهران بود.  سالیان دراز حقوق استادی خود را به دانشگاه تهران بخشید تا صرف انتشار کتاب شود. کتابخانه‌ی شخصی خود را هم وقف دانشگاه کرد. این کتابخانه ۵۰۰۰ جلد کتاب داشت و اکنون در کتابخانه مرکزی محفوظ است. یکی از عادات مهدوی نوشتن بیت یا ابیاتی بر برگ نخستین  صفحه کتاب هایش بوده. برخی را بارها تکرار کرده: بیت زیر را سه بار در سال های 32و47و66 نوشته است:

      به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش

      که نیستی ست سرانجام هرکمال که هست

      از این رباط دو در چون ضرورتست رحیل

      رواق و طاق معیشت چه سر بلند و چه پست

            دکتر مهدوی را به بردباری و رواداری ستوده‌اند. کسانی که با او بارها سفرها کرده بودند تحمل و بلندنظری او را می‌ستودند. همین مرد صبور در اول کتابی فرنگی جمله‌ی غریبی نوشته که نشان می‌دهد چه کام تلخ و دل خونینی داشته است. این یادداشت را یکم اسفندماه ۱۳۶۵ نوشته است:

             «در عطف نخستین مجلد فرهنگ [فارسی] معین، به خط جلی دو حرف آ خ نوشته شده؛ گویی این دو حرف [= آخ] تمام حرف ما در سراسر عمر فردی و تاریخ اجتماعی ماست» (ص۹۱۹ و ۹۲۴).

      همین جا تا سخن به پایان نرسیده باید توضیح بدهم که تقدیم‌نامه‌ی روزها در راه  بر پایه نوشته‌ها و مصاحبه‌ها و تک‌نگاری‌هایی که از استادان یا در ستایش استادان نوشته شده و یا حاصل موانست خودم با  برخی از آن با بزرگواران یا فرزندگان‌شان بوده. همین‌طور یادداشت‌های روانشاد ایرج افشار در کتاب نادره کاران، یا نوشته‌های دوستم میلاد عظیمی در کانال تلگرامی نور سیاه و مواردی از این دست.

      برای هر نمره معمولا ابتدا آن چه از اون فرد در ذهن دارم رو می‌نویسم بعد گشتی لابه‌لای اوراق می‌زنم و مطالبی جمع می‌کنم و با جابجا کردن و پس و پیش کردن مطالب گردآمده صورت مطلوب روزها در راه را از دل آن برمی‌سازم.

      خوشحالم که دوستانی مثل شما همراهم هستید

      ادامه

  • عکس‌ها
  • ویدئو‌ها
  • موسیقی