- دانلود فایل صوتی
-
متن قسمت
-
١٢/٠١/٩٢
کار «فرهنگ بین دو جنگ» را با شدت از سر گرفته ام که به یک جائی برسانمش اما گیر کرده ام زن و عشق و همچنین طبیعت دو موضوع اساسی است که تقریباً از سالهای ۱۳۰۰ به بعد (بدون اینکه شاعران و نویسندگان آگاه باشند) با دریافت تازه و دیگری در ادبیات ما مطرح شد. رویکرد به آن به کلی با ادب کلاسیک متفاوت است. چرا ؟ و ویژگی هر کدام در چیست؟ گرفتاری و کند و کاو و تقلای دردناک یک ماه و نیم اخیر است. جستجوی کورمال گمانهای مبهم و زیر و رو کردن متنهای قدیم و جدید. مسئله از خواندن سه تابلو عشقی و زهره و منوچهر شروع شد. هوا بد است دل من گرفته است و تمام عمرم در نادانی گذشته و می گذرد. بیهوده پوسته چیزها را میخراشم و پنجه هایم را زخم میکنم و باز می خراشم.
۲۱/۰۱/۹۲
ساعت چهار و نیم صبح است. بیخوابی به سرم زده هر چه کردم نشد ناچار بیدار شدم. تفاوت استنباط و دریافت طبیعت در ادب کلاسیک و مدرن در ملک الشعرا و نیما کلافه ام کرده، برایم معما شده و خوابم را گرفته تفاوت پیداست اما نمی دانم چیست و از کجا میآید، مثلاً «شب»های بهار و نیما از همان اول در صفت شب و منقبت علی و ای شب هر دو کمابیش همزمان.
تاریک و خاموش است. پرنده پر نمی زند یاد امیر افتادم و پارسال همین روزها هنوز زنده بود چه دردی میکشید. سکوت مرگ در جسم شب لنگر انداخته بارانکی نم نم می بارد و زمزمه بی صدایش به گوش میرسد همین. میخواهم یک چای دم کنم کمی نیما را نگاه کنم و شاید یکی دو صفحه ای هم شیلر بخوانم
Über naive und sentimentalische Dichtung
به راهنمائی یوسف گرفته ام شاید کمکی بکند به فهم نامفهوم. نامفهوم برای کودنی مثل من. گیتا و غزاله خوابند یک ماهی است که پای غزاله درد میکند؛ این بار کف پا. از اردشیر خبر تازه ای ندارم قرار است برود ایران صدای چرخ ماشینی روی آسفالت خیس بولوار مونپارناس میآید صدای سریع و شتابزده. پرگوئی را بس کنم بروم به سراغ شیلر و بعدش دکان.
٨/٠٢/٩٢
مفهوم تازه طبیعت در ادب سالهای هزار و سیصد برداشت تازه از آن و تفاوتش با ادب کلاسیک (فرخی منوچهری) دیوانه ام ،کرد سر در نمی آوردم افتادم در طاس لغزنده دپرسیونی یک ماهه دست و پا میزدم و در نمی آمدم ،قفسه سینه ام چند روزی درد گرفت و نفس عمیق نمی توانستم بکشم یک هفته ای پا به پا کردم و آخرش رفتم دکتر گفت بادمجان بم آفت ندارد (البته بادمجانهای بم فرانسه) برو که بیخود آمدی راست میگفت رگ بود و چند روز بعد برطرف شد. یک هفته ایست که روزنه ای باز شده و کم کم دارد کوره راهی پیدا میشود به هرحال آن سرگردانی و بن بست اولیه فروکش کرده. روی هم رفته با دلمردگی کار میکنم ولی با یکدندگی چرخی که در سرازیری بغلتد. گاه فکر میکنم ترمزم بریده دلم خوش نیست پای غزاله خوب نشده از اردشیر خبر مستقیم ندارم. شنیده ام که رفته است به ایران و این روزها در اصفهان است اوضاع داخلی خوب نیست. دیگر چه بگویم به حسن گفتم چند روزی بیاید ببینمش همین روزها منتظرش هستم. نمی دانم چرا به سرم زده بود که سنگ انداز هجران در کمین است و دیگر فرصت خیلی زیادی برای دیدار باقی نمانده بدبیاری خودمان کم بود که مال دنیا هم قوز بالا قوز شده. اسلام عزیز در الجزایر و حرص تمام نشدنی اسرائیل برای زمینهای دیگران و « لوموند» که هر روز با شتاب و دستپاچگی مدتی از وقت مرا میجود و تفاله میکند و دور می ریزد. (برای کی دارم درد دل میکنم) این آخرها چیزی که حالم را جا بیاورد ، نه خوانده ام و نه دیده ام، هیچ نمایشگاهی، فیلمی باغ و صحرائی از خیلیها و خیلی چیزها دور افتاده ام. آیا کار کمکی میکند؟ بهر حال کمی از شدت ملال می کاهد به شرط آنکه این شاگرد عکاسی تا ظهر دو چندان بر آن نیفزاید بیخود قُر میزنم (یا غُر؟) خودم را برای خودم لوس میکنم تا بعداً در نوازش از وجود نازنینم به خودکفایی برسم. کار ویژه نامه فردوسی تمام شد. منتظرم همین روزها شماره مخصوص ایران نامه برسد و ببینم اینجانب با همدستی شرکا چه دسته گلی به آب داده ایم. گفتگو در باغ برای بازبینی نهائی و آخرین غلط گیری از تهران رسید دیدم و پس فرستادم. آیا چاپ خواهد شد؟ از مجموعه مقالات که خبری نیست فقط ناشر هر چند یک بار اعلانش را عوض خود کتاب منتشر می کند. حیدری که همین کار را هم نمیکند فقط این دو سال اخیر که چند دفعه همدیگر را دیده ایم هر بار چند تا قسم به جون شاهرخ جون خورده است. مثل اینکه ترجمه ملیت و زبان، دارد راستی راستی تا دو سه ماه دیگر منتشر میشود حرف پیشکی مایه شیشکی در ضمن مسائل و مشکلات ما را باش پس Weltschmerz چه شد، مرتیکه؛
«مردک» از مرتیکه بهتر است چون آن کلمه تحقیر و فحش با هم است در حالیکه نگارنده محترم قصد فحش دادن به خودش را نداشت فقط میخواست ... انگار آن را هم نمی خواست.
٢/٠٣/٩٢
هفته پیش مهرانگیز آمد. پریروز هم احمد برای یک ماهی رفت به تهران. تا یک ماه دیگر از ساعت هشت و نیم صبح تا هفت و نیم شب در مغازه زندانیم. فاتحه کارهای خودم را باید بخوانم به جز خواندنهای تکه پاره در کنار دخل. ویژه نامه فردوسی در ایران نامه بالاخره چاپ و منتشر شد چندین روز است. خوب از آب درآمد. دارم مقدمات چاپ همین مقاله ها را در تهران فراهم می کنم. یک مجموعه مقاله شاید زیر عنوان «شاهنامه در پاریس». مقاله بسیار مهم و اساسی شیلر - از مقاله خیلی بیشتر و عمیق تر است، جستار او (... Uber naive) چندین روز پیش تمام شد حظ فراوان کردم. بسیار خواندنی بود. فعلاً دارم به همه چیز به هر چیزی که به نحوی به فرهنگ و ادب سال های ۱۳۰۰ مربوط باشد یا به فهم آن کمک کند نک میزنم حتی به شیلر و انوری نمی دانم چه از آب درآید. دلواپسم پروین و دیوان نخود لوبیائی سیر و پیازیش خیلی مشغول و خیلی ملولم کرد ، ملال خانه های بسته و پستوها و صندوق خانه های خفه و آداب و رسومی خزه بسته، بوی نا گرفته در هوائی سنگین و مرطوب و پند و اندرزهای حکیمانه که مثل بارانی چرک فرو می ریزد. در عوض نیما با هوای کوهستانی و سادگی دهاتیش نفسم را تازه میکند اگر چه گاه پیچ و تاب ناهنجار زبانش - زمختی دهاتی؟ - آزارم می دهد ولی ارادتم به این کوهستانی غریبه در شهر دارد بیشتر میشود. چقدر با ملک الشعرا متفاوت است.
«روزگار سیاه» خلیلی و «من هم گریه کرده ام» را به هیچ ترتیبی از هیچ کجا گیر نمی آوردم فعلاً به «ح» متوسل شدهام در اصفهان. اردشیر در اصفهان است. آخرش از آنجا تلفنی کرد آن هم برای کاری و درخواستی تلفن خوبی نبود.
١١/٠٣/٩٢
امیر به مهرانگیز گفته بود کاش این روزها داداشت اینجا بود فکر می کنم آسان تر میتوانستم تحمل کنم مرگ خیلی سخت است.
وقتی پریروز این را شنیدم خیلی منقلب شدم هر چه سعی کردم نتوانستم جلو اشکم را بگیرم. مهرانگیز روزهای آخر هر روز یا شب و گاه دو بار از امیر عیادت میکرد هم به عنوان طبیب و هم به عنوان دوست امیر با دیدن او میگفت فرشته نجات آمد. دلم گرفته سفر حسن هم بهم خورد برایم توضیح داد که چه پیش آمد و چه جوری سفر و بلیط باطل شد. این هم از این.
٢٠/٠٣/٩٢
تهران مخوف را تمام کردم عجب کتاب مهم بدی است.
خواندنش خیلی همت میخواست حتی چند خط در میان و شتابزده از بار اول که در ده، دوازده سالگی خوانده بودمش فقط ربودن دختر در کوشک نصرت به خاطرم مانده بود . سر هم بندی عجیبی کرده است از حوادث و ماجراهای پی در پی و تصادفهای دل به خواه و تمام نشدنی. در لابلای این جنگل مولا سیمای زن و اجتماعی که به چشم می خورد برای زمان خود تازگی و اهمیت دارد. کتاب در حقیقت در همان جلد اول تمام می شود و جلد دوم الحاقی است و ناشی از حالا که به این خوبی است پس چرا فقط یک جلد!
ادامه
-
-
عکسها
-
-
ویدئوها
-
موسیقی