- دانلود فایل صوتی
-
متن قسمت
-
امکان نداره تو دهه 70 سوار تاکسی شده باشین و راننده وقتی از کنار یه برج تازه قد کشیده یا ساختمون بزرگ و باشکوهی رد شده باشه، نگفته باشه که این برج یا این ساختمون واسه «بچههای رفسنجانیه». تو اون سالها نه تنها برجها و ساختمونهای لوکس شمال تهران که ویلاهای چشم نواز گیلان و مازندران هم متعلق به همین «بچههای رفسنجانی » بود. کافی بود فقط یکی از مسافرای اون پیکانهای نارنجی رنگ و رو رفته، یه «نه بابا»یی از سر تعجب بگه تا راننده لیست کارخانجات اموال «بچههای رفسنجانی» رو هم روی دایره بریزه.
مشخص نیست چرا تو اون سالا همه چیز به «بچههای رفسنجانی» ختم میشد، اما هر چی بود، هیچ منبع رسمیای حاضر نبود حرفایی که تو تاکسیها دهن به دهن میچرخید رو تائید کنه. اما اوضاع اونجوری نموند و نزدیک به دو دهه بعدش که راننده تاکسی های پشت رُل، حرف زدن از «بچههای رفسنجانی» رو فراموش کرده بودن، خود رفسنجانی تو مصاحبه با یه روزنامه به این شایعات پاسخ داد و گفت که «هیچ یک از بچه هام کار اقتصادی به اون معنا نمیکنن» اما «شايعه ميشود كه مثلاً كيش و نمايندگي «دوو» و فلان برج مال ما است». 6 سال بعد تو بالاترین سطح سیاست و تو مناظرات انتخابات ریاست جمهوری 88، یکی از نامزدهای این همهپرسی، تمون چیزایی که راننده تاکسیا دو دهه قبلش به مسافراشون گفته بودنو تائید کرد. تو اون سال، احمدینژاد تو مناظره با مهندس موسوی گفت: «پسران آقای رفسنجانی چه کار می کنند در این مملکت؟ استارت اویل بی قانونی است. طرف میاد اینجا محاکمه میشه؛ محکوم میشه؛ از زندان فراری داده میشه و میره خارج و تهش پسر آقای رفسنجانی است.»[1]
دهه 70، دهه بچه های رفسنجانیه. تو این دهه، جنگ با همه سختیهاش تموم شده اما خرابیهاش باقی مونده. زخمهای جنگ، رو تن 5 استان به طور مستقیم و 11 استان به طور غیرمستقیم نشسته بود؛ رفاه عمومی کم شده بود. مسئولای کشور هم دنبال برنامهای متناسب با شرایط بعد از جنگ بودن تا اونطور که رفسنجانی تو اولین خطبههای بعد از جنگش میگه« نیاز نباشد بعد از 10 سال جنگ و فشار انقلاب، به طبقه محروم و مستضعف، کارگر و کارمند بگوییم شما 10 سال دیگر هم صبر کنید و با این شیوهای که الان دارید با ریاضت زندگی کنید.»
تو چنین شرایطی، رفسنجانی، کاندیدای پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری میشه. او به اندازهای محبوبیت داره که هم جناح چپ یعنی مجمع روحانیون (اصلاحطلبان یک دهه بعد) و هم جناح راست یا جامعه روحانیت مبارز( اصولگرایان یک دهه بعد)، از نامزدیش حمایت کردن. تو روز انتخابات، عباس شیبانی رقیبش هم به اون رای می ده تا اکبر رفسنجانی با بيش از ۱۵ ميليون و ۵۰۰ هزار رای یعنی حدود 95 درصد آرا، رئیس جمهور ایران بشه.
رفسنجانی تو معرفی کابینه اش به مجلس، اکثریت دولتشو از جناح چپ که قبلش، تمام قدرتو داشتن، انتخاب کرد اما این برای جناح چپ کافی نبود و اونا سهم خیلی بیشتری از دولت میخواستن و ابزار این کارو هم داشتن؛ رای اعتماد. جناح چپ، دنبال این بود به کابینۀ او رای اعتماد نده. چند سال بعد رفسنجانی تو یه مصاحبه گفت که جناح چپ از اول نظر مثبتی به اون و کابینهاش نداشتن و حتی اولِ تشکیل کابینه هم قصد داشتن به کل کابینه رای ندن: «در جلسهای اینها را دعوت کردم و صحبت کردم و سخنرانی تندی کردم و گفتم بالاخره با این شرایطی که در کشور هست، شما چطور به خود حق میدهید کشور را به خاطر مسائل باندی بی کابینه کنید؟ البته مدتها طول میکشد تا ما یک کابینه درست کنیم و نمیشود یک وزارتخانه بیوزیر باشد. خیلی آسیب میزنید». سخنرانیش موثر می افته. با اینکه عدهای رای ندادن، اما تمام کابینه رای اعتماد گرفتن.
رفسنجانی واسه هدفی که داشت رفت سراغ نسل جدیدی از تکنوکراتها و اونارو وارد عرصه سیاستگذاری و تصمیمسازی کشور کرد. یه دانشآموخته کارشناسی اقتصاد دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد و دکتری اقتصاد از دانشگاه کالیفرنیا رو که دیدگاههای اقتصاد آزاد داشت وزیر اقتصاد کرد. رفسنجانی، یکی دیگه رو که دیدگاههای مشابه وزیر اقتصاد داشت رو هم رئیس کل بانک مرکزی و رئیس سازمان برنامه و بودجه را هم از همین قماش انتخاب کرد. دیدگاههای این رئیس بانک مرکزی تو دولت چپگرای مهندس موسوی که دنبال جامعه بی طبقه توحیدی بود باعث شده بود از تیم اقتصادی کنار گذاشته بشه و بشه سفیر ایران تو ژاپن. آشنایی رفسنجانی هم با او برمیگشت به یه سمینار تو ژاپن که درباره استفاده از تجربیات ژاپنیها تو بازسازی کشورشون بعد از جنگ جهانی دوم برگزار شده بود.
بازسازی کشوری که 8 سال درگیر جنگ بوده، به یه برنامه مدون احتیاج داشت. نیاز به وام های خارجی برای سازندگی باعث شد تا دولت، سیاست های تعدیل اقتصادی رو که اگه اجراش میکرد، امکان دریافت وام از صندوق بین المللی پول رو داشت رو بیاره تو دستور کارش.
اما سیاست تعدیل از کجا آمده بود؟ تعدیل، سیاستی بود که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برای حل بحران بدهی جهانی طراحی کردن. سال ۱۳۶۱ شمسی (۱۹۸۲ میلادی) مکزیک و برزیل اعلام کردن نمیتونن بدهی خودشونو که همون پول قرض داده شده متعلق به کشورهای صنعتی بودو برگردونن. نگرانی از اعلام ورشکستگی بقیه کشورها باعث شد تا بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، سیاستهای جدیدی رو به اسم تعدیل اقتصادی، با وعدۀ دادنِ وام به کشورها طراحی کنه که توش برای کم شدن از هزینههای دولت، نقش دولت به شدت کم و به بخش خصوصی واگذار میشد.
اجرای این سیاستها تو آمریکای لاتین، تبعات زیادی داشت و باعث شد دهه ۸۰ میلادی به دهه تباه شده یا گمشده معروف بشه. یه استاد مدعی اقتصاد در این باره گفته: «در واقع بسیاری از شاخصهایی که این سیاست متعهد بود اونا رو اصلاح کنه در عمل بدتر شدن. نابرابری به شدت گسترش پیدا کرد، تورم افزایش یافت و وابستگی کشورها به خارج بسیار بیشتر شد».
بعد از خصوصی سازی، یکی از مولفههای این سیاست، آزادسازی قیمت ارز و بعدشم تضعیف پول ملی بود تا زمینه رشد صادرات کشورا فراهم بشه. برخی معتقدن این سیاست ناموفق عمل کرد و باعث گسترش فقر و نابرابری تو دنیا شد. ناکامی سیاستهای تعدیل باعث شد بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول تو سال 1372 (۱۹۹۳) سیاست تعدیل ساختاری رو تغییر بده و اصلاحش کنه. اونا اعلام کردن که یکی از ایراداتی که این سیاست داشت این بود که تور ایمنی اجتماعی برای کشورها تعریف نکرد، به این معنی که اقشار کم درآمد بعد از اعمال سیاستهای تعدیل ساختاری به حال خود رها شدن و این کاستی منجر شد به افزایش فقر و نابرابری.
فاصله و موسیقی
بعد از خصوصی سازی، گروه اقتصادی دولت، اصلیترین بخش این سیاست تو حوزه آزادسازی نرخ ارز رو تو دستور کارش قرار داد. براساس خاطرات رفسنجانی تو 17 فروردین سال 1370 وزیر امور اقتصادی و دارایی، رئیس بانک مرکزی و رئیس سازمان برنامهوبودجه، به دیدارش میرن تا اونو «توجیه و ترغیب» کنن به اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی و تطبیق قیمتها با ارز رقابتی. دو ماه بعد و تو یازده خرداد، همین گروه 3 نفره همراه چند نفر از نمایندگان مجلس به دیدار رفسنجانی میرن تا درباره برنامه تعدیل اقتصادی و نرخ ارز و کیفیت انتقال بخشی از ارزهای دولتی به رقابتی مذاکره کنن. سوم تیرماه هم رئیس برنامه و بودجه، همراه معاونش با رفسنجانی دیدار میکنن تا موافقتشو برای برنامه تعدیل [اقتصادی] بگیرن.
برای پیاده کردن سیاستهای اقتصادی جدید، احتیاج به دگرگونیهای ارزشی تو جامعه ایران بود. یک دهه قبل، رفسنجانی تو خطبههای نماز جمعه و سخنرانیهاش، همیشه قناعت، فداکاری، سادهزیستی و پرهیز از اسراف و تجمل رو به عنوان ارزشهای جامعه اسلامی برای مردم تبیین میکرد. در ضمن طبقه سرمایهدار رو سرزنش میکرد که تو عروسیها هزاران هزار تومان هزینه میکنن اما حالا برای همراهی مردم تو سیاستهای جدید، باید به جای توصیه به سادهزیستی و پرهیز از اسراف و تجمل، مردم رو به تجمل و مصرفگرایی دعوت میکرد. آبانماه68، تو خطبههای نماز جمعه «اظهار فقر و بیچارگی» کردن را کافی میدونه و میگه: «این رفتارهای درویشمسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده. زمان اون رسیده که مسؤولان ما به «مانور تجمل» روی بیارن.» رفسنجانی میخواد که «جلوههایی از تجمل» تو چهره کشور و مسئولان حاکمیتی برای اینکه «در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیرمسلمان "ملتی مفلوک" جلوه نکنیم» نمایش داده بشه. ( سارا این جا صدای رفسنجانی رو بذاریم. نویسنده گفته خطبه تو سایت هست منتها متنش رو برداشتن)
رفسنجانی یه سال بعد تو خطبههای نماز جمعه از قشری که زندگی ساده و بدون تجملات داشتن، انتقاد کرد و از کلمه «جُلمبر» برای بعضی از حزباللهیهایی که سبک زندگی سادهای داشتن، استفاده کرد. بعدها خودش درباره این خطبه عجیب گفت که «من به این معترض بودم که چرا عدهای لوکس زندگی میکنند و عدهای دیگه نه.» پیام رئیس جمهور به جامعه منتقل شده بود. مردمی که سال 60 تا 62 تو خطبههای نماز جمعه از زبون رفسنجانی شنیده بودن که به کارگیری فَن یا حرفه در خدمت تجملخواهان یا اسرافکاران، گناهه و شرع، مخالفِ تظاهر به ثروت و تجمله، حالا باید برای نشنیدن کلمات تحقیرآمیزی مثه «جلمبر»، میرفتن سراغ «مانور تجمل».[2]
وزیر اقتصاد کابینههای شهید رجایی، میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی، تو یه گفتوگو با سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، گفته که من این جمله رفسنجانی تو نماز جمعه که میگفت: «دوران سختی و جنگ و ریاضت گذشت، الان دوره مانور تجمل است» رو با دو گوش خودم شنیدم و فهمیدم «همین موضعگیری نقطه عطف تجملات بعدی خواهد بود.»
قبلا گفتیم که تو دهه 60 «عدالت» موضوع اصلی رفسنجانی رفسنجانی بود و تو خطبه های نماز جمعه چندبار به مساله «عدالت اجتماعی» پرداخته. رفسنجانی با همین نگاه تو خطبههای نماز جمعه سرمایهدارارو به دلیل ریخت و پاش و خرج هزاران هزار تومان برای خوندن «مبارک باد» برای بچههاشون، مواخذه میکرد. او تو مجلسی که رییسش بود، از حامیای طرحهایی بود که مالکیت خصوصی رو به چالش میکشید و درگیریهای نسبتا تندی هم با جامعه مدرسین درباره همین موضوع داشت. دهه 70 رفسنجانی، حالت معکوس همون مسیری رو رفت که یک دهه قبلش با جامعه مدرسین، سرش درگیری داشت. جامعه مدرسین همیشه تو زمینههای اقتصادی این نگرانی رو مطرح میکرد که تصمیمات دولت و مجلس برا نفی مالکیت خصوصی افراد، به جناح چپ تمایل داره اما رفسنجانی جواب می داد «توقع نداشته باشید که سلیقههای شخصی همه شماها مراعات شود.» حالا همون رفسنجانی که یه عده متهمش میکردن تو خطبه های نماز جمعه صحبتهای چپگرایی و کمونیستی میکنه و کنایهوار از چکش و داس یعنی نماد شوروی کمونیست، زیر عمامهاش میگفتن، رفت سراغ سیاست تعدیل اقتصادی مبتنی بر خصوصی سازی و اقتصاد آزاد.
رفسنجانی، سیاست تعدیل اقتصادی که اصرار داشت اجرا بشه رو تو دو محور اصلی دنبال میکرد: «اقتصاد و سیاست خارجی». اون می گفت سیاست تعدیل تو حوزه اقتصاد چند پیکان داره: «یه پیکانش این بود که بخش دولتی رو کم و بخش خصوصی رو زیاد کنیم. پیکان دیگه ش این بود که قیمت ارز تصنعیه... پیکان دیگه هم تعدیل در قیمتها و یارانهها بود». اما تعدیل اقتصادی بدون سیاست خارجیم بی معنا بود. رفسنجانی معتقد بود تعدیل «در سیاست خارجی هم پیکان داشت. با سیاست خارجی خاصی که حاکم بود نمیتونستیم منابع مالیو جذب کنیم و ناچار بودیم سیاست خارجی رو در جهت تعامل با دنیا اصلاح کنیم.» روح برنامه توسعه رسیدن به رفاه بود و یکی از مهمترین ارکانش، جذب سرمایه خارجی از طریق وام های بلند مدت. اون زمان پیش بینی شده بود که تو پنج سال، 135 میلیارد دلار باید هزینه کنیم. محاسبات خوشبینانه نشان می داد که 60 میلیارد دلار از نفت و بقیه چیزها از داخل به دست میاد و باقیشم باید از خارج جذب میکردیم. این کار احتیاج به فضایی برای دریافت وام و سرمایه داشت.
اولین اقدام دولت در راستای سیاست اقتصادی جدید و با هدف کوچکسازی دولت، خصوصی سازی بود. تو نگاه اون و اقتصادیای دولتش، آموزش و پرورش و بهداشت و درمان بیشترین بار روی دوش دولت بودن و دولت باید هزینههاشو تو این بخشها کم میکرد. خصوصی سازی تو دولت از مدارس آغاز شد. رفسنجانی برای توجیه این تصمیم، راهاندازی مدارس غیرانتفاعی رو راهکاری «برای طبقاتی که مایلند برای فرزندانشون خدمات آموزشی بیشتر و باکیفیتتری رو تأمین کنند» معرفی میکرد. او در حالی دولت رو به این سمت هدایت میکرد که تو خیلی از کشورهای به اصطلاح لیبرال دموکرات که توش اصل آزادی های فردی به رسمیت شناخته شده، دولتی بودن برخی خدمات اجتماعی و عمومی از قبیل بهداشت، آموزش، وسایل نقلیه عمومی و ... یک اصل کلی و ثابته. با همین دست فرمون سیاست اقتصادی دولت رفسنجانی، روند خصوصی سازی آموزش که تو سال تحصیلی 1368-1369 با راه اندازی هشت واحد آموزشی آغاز شد رو، تا پایان سال تحصیلی 1375-1376 به 6 هزار و 838 واحد و شمار دانش آموزان مشغول به تحصیلش به 704 هزار و 158 نفر رسوند.
واقعی کردن قیمت ارز، سیاست دیگۀ دولت او بود. اقتصادیای دولت، دو پیشنهاد برای نرخ رسمی دلار داشت. یکیش که مبتنی بر دغدغه واردات ارزون بود، چه برای مصارف صنایع و چه برای کالاهای مصرفی شهروندان، نرخ ۸۰ تومان رو پیشنهاد میکرد و اون یکیش که نگران تنظیم بازار ارز و سفتهبازی ارزی بودن، نرخ ۱۰۰ تومان رو پیشنهاد دادن. این دوران نرخ آزاد دلار تو محدوده ۱۴۰ تومان قرار داشت و تعیین نرخ صد تومانی به عنوان نرخ رسمی که به نرخ بازار نزدیکتر بود، باعث افت سفتهبازی شد؛ در نتیجه نرخ آزاد ارز خیلی کم شد. دولت با تصور اینکه تونسته بازار رو تابعی از سیاستهای خودش کنه، با رفتاری متناقض، نرخ رسمی دلار رو رسوند به ۸۰ تومان و بعدش ۶۰ تومان. اما بازار برابر اون قیمت ارز که بر مبنای عرضه و تقاضا تعیین میشد، مقاومت کرد تا تو فروردین 1372، نرخ رسمی دلار به طور تک نرخی، 165 تومان اعلام بشه. قیمت دلار اما تو بازار 175 تومان بود.
سیاستهای اقتصادی دولت رفسنجانی تو سالهای اولش، روند مثبتی رو نشون داد. نرخ تولید داخلی تو سال ۶۹ براساس آمارهای بانک جهانی تا ۱۴ درصد زیاد شد اما این رشد پایدار نبود و بعد از دوسال رسید به رقمهای پایین تر.
تلاش رفسنجانی برای سازندگی، زمینه ساز کلنگزنی پروژههای بزرگ عمرانی راهسازی، سدسازی، ساخت نیروگاه، توسعه فرودگاهها، ساخت کارخانههای بزرگ صنعتی شد و بعضی از بزرگترین شرکتهای صنعتی دوران بعد از انقلاب مثه گروه مپنا تو همون سالها تاسیس شدن. رفسنجانی، هفتههای آخر دولتش تو گفتوگو با «مایک والاس» از شبکه سی بی اس آمریکا گفت که «ما در حال مطالعه و یا احداث 135 سد بر روی رودخانه ها هستیم. هر 40 روز یک سد بزرگ افتتاح میشه.»
اگر خاطرتون باشه گفتیم که رفسنجانی سیاست تعدیل را تو دو محور اصلی پیگیری میکرد؛ یکی اقتصاد و دیگری سیاست خارجی. تو اقتصاد، دولتش خصوصی سازی رو تو دستور کارش قرار داد و قیمت ارز رو واقعی و یارانهها که اون زمان کالابرگ بودن رو خیلی محدود کرد. تو حوزه سیاست خارجی اما برنامه دولت این بود که منابع مالی طرحهایی که در نظر داشتن رو نمیشه با سیاست خارجی که پیشتر داشتیم، تامین کرد. رفنسجانی معتقد بود باید «سیاست خارجی رو در جهت تعامل با دنیا اصلاح کنیم.»
ماجرای گروگانگیری نیروهای آمریکایی و بعضی ملیتهای اروپایی تو لبنان و سخنرانی امیدوارکننده «جرج هربرت بوش» سیِ دِی ۱۳۶۷، بهترین پالس برای «تعامل با دنیا» به زعم رفسنجانی بود. بوش تو سخنرانی آغاز ریاست جمهوریش گفت: «امروز شاهدیم، آمریکاییها ... در سرزمینهای خارجی نگهداری میشوند. اینجاست که همکاری می تواند نشان داده شود. این کمک در خاطر ما خواهد ماند.» بوش یک جمله معنادار هم در آخر سخنانش گفت: « goodwill begets goodwill حسن نیت، حسن نیت میآورد.»
شهریور سال 1368، معاون امور سیاسی دبیرکل سازمان ملل با این پیام که آمریکا نگران گروگانهای لبنانه و میتونه تو این زمینه امتیازهایی به ایران بده، اومد تهران و تو یه جلسه محرمانه با رفسنجانی برای نقشآفرینی ایران تو این ماجرا گفتوگو کرد. پیکو گفت: «رئیس جمهور بوش تقاضا کرده به آزادی گروگانها در بیروت کمک کنید و [بدانید] این کمک شما بدون اجر نمیماند.»
رفسنجانی رفسنجانی انتظار داشت بجای کمک تهران به آزادسازی گروگانهای غربی و آمریکایی تو لبنان، «دارایی بلوکه شده ایران» آزاد و «غرامت خانواده شهدا در جریان سرنگونی هواپیما مسافربری توسط ناو آمریکایی» پرداخت بشه و به محسن رضایی ماموریت داد این پرونده رو پیگیری کنه. رفسنجانی رویکرد جدید سیاست خارجیشو تو تابستون سال 69 برای اعضای مجلس خبرگان رهبری تشریح میکنه و میگه: «سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر این است که دشمن تراشی نشود اما با کسانی که دشمن آنها هستیم و یا آنها با جمهوری اسلامی دشمنی ورزند قاطعانه برخورد خواهد شد.» پائیز این سال و تو هیاهوی انتخابات خبرگان، رابطه با انگلیس تجدید شد. قبلش مجلس سوم به قطع رابطه با انگلیس رای داده بود و قانونی تصویب کرده بود که شرطهایی برای برقراری رابطه مجدد رو توش گنجانده بود.
با وجود درخواستهای ایران، لبنانیها تصمیمی برای آزادکردن گروگانهای آمریکایی نداشتن ولی فشار و اصرار ایران باعث شد تا اونا در نهایت راضی به آزاد کردن گروگانها بشن. شهریور 1370 و بعد از حدود سه سال تلاش ایران، آخرین گروگان آمریکایی آزاد شد تا بوش بگه «انگار بار سنگینی از روی دوش من برداشته شد».
بعد از حل تنش با آمریکا، نوبت به کاهش تنش با عربستان سعودی رسید. 18 آذر 1370، رفسنجانی تو حاشیه کنفرانس سران اسلامی تو سنگال و به تقاضای هیئت عربستان سعودی، با امیر عبدالله، ولیعهد این کشور، ملاقات میکنه. رفسنجانی تو خاطراتش مینویسه که باید ولیعهد سعودی به دیدار اون میرفته اما رفسنجانی میره به دیدار امیرعبدالله و این کار «در نفس» طرف سعودی تاثیر میذاره. اواخر ریاست جمهوری رفسنجانی، تو اجلاس پاکستان، قرار بوده امیرعبدالله به اتاق رئیس جمهور ایران بیاد اما از طرف هیئت عربستان میگن که «امیر منتظر شماست». رفسنجانی میگه نباید تكبر كنیم و بلند میشه میره تو اتاق ولیعهد سعودی که امیر عبدالله و همراهاش برای استقبال ازش میان بیرون از اتاق و میگن «آمادهایم كه به اتاق شما برویم». رفسنجانی، این دیدار و رفت و آمدهای خانوادگی رو زمینهساز بهبود روابط می دونه.
برای رئیس جمهور بهترشدن روابط با عربستان سعودی، بیش از سایر کشورهای عربی اهمیت داشت چون می دونست رفع کدورت با عربستان به معنی بهبود روابط با بقیه کشورای عربیه. اون فروردین سال 1361 بعد از سفر همسر و فرزندانش به لیبی، تو خاطراتش نوشته: «ارتباط خانوادگی با سران کشورهای دوست، باعث رفع بعضی مشکلات می شه که با ارتباط دیپلماتیک قابل حل نیست». او از این روش هم برای بهترشدن روابط با سعودیها استفاده کرد. این اتفاق تقریبا از ابتدای سال 1370 سرعت عجیبی میگیره و بچه هاش تو سیاست، اقتصاد و سیاست خارجی تبدیل به بازیگران مهمی میشن. تو بچه ها، مهدی که بیشترین تحرک رو تو حوزه اقتصاد داره، بیرون از ساختار وزارت امور خارجه و به درخواست امیرعبدالله، ولیعهد عربستان سعودی، میره مغرب. وسطای مرداد 73 طرف سعودی، مهدی رفسنجانی و سید حسین موسویان سفیر ایران تو آلمان رو برای مذاکره به مکه دعوت میکنه. مهدی تو عربستان با ملک فهد، امیرعبدالله، نایف و تُرکی مذاکره میکنه و تو گزارشش به پدر ابراز رضایت می کنه و «سعودیها را مصمم به اصلاح روابط میداند».
سیاستهای تعدیل اقتصادی دولت، کنار تاکیدات رفسنجانی برای مصرفگرایی و تجمل،
همه شئون دولت و کشور رو دچار تغییر میکنه. بعد از سالها، کالاهای لوکس وارد بازار تهران میشه و حجم واردات چندین برابر قبل میشه. توصیههای رئیس جمهور، اول تو بدنه دولت و اونم تو بالاترین سطح، خودشو نشون میده. وزیر معادن و فلزات دولت انواع و اقسام سنگهای گران قیمتی که تو کشور وجود داشت رو تو وزارتخونش استفاده کرد. رهبری در این باره ازش سوال میپرسن. او در توجیه این اقدام میگه که وقتی مسافرای خارجی به وازارتخونه میان، این سنگ جلو چشمشون قرار بگیره و مشتری پیدا بشه!(پخش صدای آقا که این ماجرا رو خودشون تعریف کردن)
شخص رفسنجانی هم متاثر از این فضا، زندگی جدیدی رو تجربه میکنه. او که تو خاطرات دهه 60 خودش بارها از اظهار وفاداری افراد به جمهوری اسلامی، انقلاب، اسلام و سیاست جمهوری اسلامی، مینوشت، تو دهه 70 اظهار ارادت افراد به خودش و دولتش چنان براش مهم میشه که دونه دونه اونارو با آب و تاب تو خاطراتش میاره. اظهار وفاداری نماینده لنجان، اظهار وفاداری و علاقمندی یکی از اعضای دادستانی انقلاب به دولت، اظهار وفاداری و عرض خضوع نمایندگان درود و پلدختر، اظهار تسلیم و وفاداری موتلفه نسبت به سیاستهای دولت، اظهار عشق و وفاداری نماینده کلیبر، اظهار وفاداری شدید این و آن به سیاستهای او و نگرانی از عدم ادامه اون، اظهار وفاداری و ارادت در حد افراط امامجمعه بناب، اظهار وفاداری جناح راست، اظهار وفاداری نماینده کهنوج با قسم و اصرار، ابراز وفاداری نمایندگان به سیاست های دولت، نمونههایی از این دستن یه جا راجع به خودش از زبان ابراهیم رئیسی که به دیدارش رفته می گه ایشان هم از ادامه وضع موجود و به خصوص انتخابات مجلس، اظهار نگرانی نمود و راه چاره را منحصر به فعال شدن من می داند. در رسانهها هم صفبندی های مشخص شده جناح چپ، از احتمال به صحنه آمدنم نگران شده و سمپاشی می کنند و جناح راست و مستقلها امیدوار شدهاند و ترغیب می کنند.به آقای رییسی گفتم، مواظب بنیاد بیماری های خاص باشد که شیاطینآن را تضعیف نکنند.
تو همین دوران، بچه های رفسنجانی هم تو سیاست کشور حسابی بال و پر پیدا می کنن. فاطمه، رئیس بنیاد بیماریهای خاص میشه؛ محسن، رئیس دفتر رئیس جمهور و مدیرعامل مترو، فائزه، رییس فدراسیون اسلامی ورزش زنان، مهدی عضو هیئت مدیره سکوهای پارس جنوبی و مرد دیپلماسی پدر تو توسعه روابط با سعودیها و یاسر هم مشاور وزیر جهاد کشاورزی میشن.
رفسنجانی احزاب، گروهها و جریانها رو براساس شکل رفتارشون با خودش، معنا میکنه. او به جناح چپ تنها به این دلیل که دائما از سیاست های او انتقاد میکردن، برچسب «رادیکال» میزنه. تو خاطرات هشتم مهر69 از شبی میگه که مهمان آیت الله خامنهای بوده: «درباره اقدامات اخیر شورای نگهبان که منجر به مردود شدن جمعی از رادیکالها در نامزدی مجلس خبرگان شده است، مذاکره کردیم.» چند هفته بعد سه نفر برای رایزنی به سود جناح چپ به دیدارش میرن اما رفسنجانی تو خاطراتش مینویسه که اونا «از حذف رادیکالها از مجلس خبرگان اظهار نگرانی نمودند». انتقادات جناح چپ یا به تعبیر او «رادیکالها» به دولت به نطقهای میرسه که یکبار رفسنجانی عصبانی میشه و با تعبیر تندی بهشون میگه: «نامردها! اگر پیشنهاد دارید، بیائید مطرح کنید، شما دائم کارشکنی میکنید و نق میزنید.» شاید او خیلی دوست داشت رادیکالهای مجلس سوم رو سرجاشون بنشونه اما مطمئن بود مجلس هم کارای اونو بیپاسخ نمیذاره. او ناچار بود با مجلس سوم مدارا کنه اما با منتقداش، به هیچ وجه.
خرداد 1369 بعضی سیاسیون نامه فنی و مشفقانه مینویسن به رفسنجانی و نسبت به اوضاع اقتصادی، افزایش شکاف طبقاتی و همچنین انزوای ایران تو جهان اعتراض میکنن. بازداشت 23 نفر از امضاکنندگان این نامه، پاسخی بود که به این منتقدان داده شد. رفسنجانی، همون زمان تو مصاحبه با خبرنگار لوموند این افراد رو «لیبرالهایی» خوند که «ماهیت جاسوسی پیدا کرده اند و از امریکا دستور می گرفته اند.» اما گفته میشه کیفرخواست دادستانی انقلاب اتهام اصلی تمام بازداشت شدگان را امضا و تأیید نامه سرگشاده ۹۰ تن ذکر کرده بود.
رفسنجانی وقتی برای طرح بودجه به مجلس میره، دو نفر از اعضای کمیسیون بودجه ازش درباره دلیل بازداشت مهندس سحابی میپرسن. او در جواب میگه: «رویش زیاد شده بود، گفتم بگیرند رویش را کم کنند.»
انتخابات میتونست ترکیب مجلس رو تغیییر بده. تو آستانه انتخابات مجلس چهارم، سال 71، شورای نگهبان صلاحیت 23 نفر از نمایندگان جناح چپ مجلس سوم رو تائید نکرد. تو خاطرات رفسنجانی در این برهه، نشونه زیادی از ناراحتی و یا خوشحالی درباره ردصلاحیتها نمیشه پیدا کرد اما به هر حال اون از اکثریت مجلس که دست جناح چپ یا همون مجمع روحانیون بود، دل خوشی نداشت. در نهایت هم نتونست خوشحالیشو از این اتفاق نگه. سالها بعد تو کتابی که با عنوان «بی پرده با رفسنجانی رفسنجانی» منتشر شده، از عملکرد شورای نگهبان تو اون انتخابات دفاع میکنه: «شورای نگهبان وظیفۀ خودش رو انجام داد. تحلیل من این بود که بعد از این که دوران سازندگی شروع شد، یک عده که کارشون از مجلس شروع شد و بعد در روزنامه های سلام و بیان ادامه دادند، برای دولت حالت کارشکنی گرفته بودند و مخالفتهای بی منطقی میکردند. واقعا بی منطق بود.» رفسنجانی کنایهای هم به جناح چپ میزنه و میگه: «افراد اصلی اونا در انتخابات نامزد بودن و بهترین اونا نفر سی و یکم شده بود! انتخابات آزادی هم بود و این ها هم مشهور بودند و همه میشناختندشون. نتیجه انتخابات نشان دهنده این بود که مردم نمیخواستند به آنها رای بدهند.»
13 سال بعد و نزدیک نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، رئیس مجلس سوم نامهای سرگشاده مینویسه و افشا میکنه که گزارشهای غیرواقعی دولت رفسنجانی، باعث رد صلاحیت چهرههای جناح چپ شده و مینویسه: «من معتقدم بلندترين گام در زمينهی حذف و طرد نيروها دقيقاً در زماني برداشته شد كه شوراي نگهبان در آستانهی انتخابات مجلس چهارم، تعداد زيادي از اصيلترين نيروهاي انقلاب و خدمتگزاران مردم را به بهانههاي واهي ردصلاحيت كرد. آيا جنابعالي به خاطر نداريد كه تعداد زيادي از اين نيروها به استناد گزارشهاي غيرواقعي وزارت اطلاعات تحت مديريت شما ردصلاحيت شدند؟! آيا در جريان هستيد ـ كه براساس اخبار موجود ـ جرم اصلي همسر شهيد رجايي كه منجر به ردصلاحيت او شد، ادعاي اهانت به جنابعالي و خانوادهی محترمتان بود؟»
«جنابعالي با چه معياري انتخابات مجلس چهارم، كه در آن بعضي از وزراي فعلي، همسر شهيد رجايي، همسر شهيد باكري و صدها نيروي رزمنده، ايثارگر و مخلص ـ كه برخي از آنها 12 سال نماينده مجلس بودند ـ ردصلاحيت شدند را بسياربسيار خوب و بسيار موفق دانستيد؟ آيا اين تعبير جنابعالي، صحهگذاردن بر آغاز روند طرد نيروها نبود؟ آيا اقدامات تخريبي صدا و سيماي تحت مديريت اخوي مكرم جنابعالي، برادر عزيز آقاي مهندس محمد هاشمي عليه يكي از جناحهاي سياسي در جريان انتخابات بيسابقهی مجلس چهارم، هيچ سهمي در حذف و طرد نيروها نداشت؟»
برخلاف مجلس سوم، جناح راست یعنی جناح همسو با دولت رفسنجانی که شعارش حمایت از رفسنجانی و دولتش بود، خرداد 71 اکثریت مجلس رو به دست آورد. با وجود حمایت همهجانبه مجلس از دولت، اونا قصد داشتن ، وزیر کشور رو استیضاح کنن اما رفسنجانی جلوشو گرفت تا همه چیز بره به یکسال بعد و رای اعتماد کابینه جدید دولت رفسنجانی.
ادامه
-
-
عکسها
-
-
ویدئوها
-
موسیقی