You are currently viewing تقدیم نامه | مصطفی رحیمی

تقدیم نامه | مصطفی رحیمی

  • دانلود فایل صوتی
  • متن قسمت
    • روزها در راه ـ تقدیم نامه ـ مصطفا رحیمی

      سلام به دوستان

      شما شنونده صدای من از پادپخش روزها در راه هستید. روزها در راه را که شروع کردم این ایده در سرم بود که هر شماره را به یکی از بزرگان فرهنگ کشور که بر شکل‌گیری بنیان اندیشه‌های من و هم نسلانم موثر بودند، پیشکش کنم. راسیتش نخستین فردی هم که در ذهنم بود آقای دکتر محمدجعفر محجوب بودن، که همین عبارت سلام به دوستان که در دیباچه هر قسمت از زبانم می‌شنوید یادگار درس­گفتارهای ایشان است.

      رفته رفته که پیش اومدیم تقدیم نامه‌ها که پایان بخش هر شماره روزها در راه بود فربه‎‌تر شد و شکل و شمائل خودش را شاداب‌تر پیدا کرد و در واکنش‌هایی که از شنوندگانم گرفتم بیشتر مورد توجه قرار گرفت و این درخواست خرد خرد قوت گرفت که این ها را جداجدا هم منتشر کنیم.

      حالیا شما صدای مرا به این مقصود می‌شنوید. اکنون تقدیم نامه شماره بیست و دو که در تاریخ ۳۰ تیر  ۱۴۰۰  منتشر شده  پیشکش به  آقای مصطفا رحیمی

      این شماره رو به حقوقدان، نویسنده اجتماعی و مترجم زبردست مصطفا رحیمی پیشکش می کنم. رحیمی فرزند عالمی دینی و تحصیل کرده فرانسه بود که به سنت روشنفکری غرب خصوصاً فرانسه واقف بود و غرب را نسبتاً خوب می شناخت. در دهه چهل خورشیدی با ترجمه‌هایی از سارتر، دوبوار، کامو، برشت و … در شناسایی مکاتب فلسفی و هنر و ادبیات غرب در فضای روشنفکری آن زمان کوشید. خود بازتابی تامل برانگیز از تألیفات متعددش ، دربارهٔ جایگاه و نقش روشنفکر در اجتماع بود. در روزگاری که او به سر برد توجه رحیمی به مسئله قدرت که به گونه ای اسف انگیز در ایران ناشناخته است بسیار ستودنی است. صورت ذهنی مسئله برای اون این بود که کلید علم قوانین حرکت جامعه را مارکس در ثروت و فروید در سکس یافته اند و راسل به نحوی اقناع کننده در قدرت ... همیشه دغدغه اش این بود هنگامی که علم ناگزیر ساخته که ما همه یا باید بمیریم یا با علم زندگی کنیم قدرت را چگونه می توان و باید رام کرد؟

      نسل ما او را با کتاب  تراژدی قدرت در شاهنامه می شناسد جایی در دل کتاب نوشته:

      قدرت چون ثروت از مقوله بدی ها نیست تا بتوان به آسانی در باره آن حکم کرد. فریدون بی توسل به قدرت نمی تواند ضحاک را در بند کند کیخسرو بی اریکه قدرت نمی تواند داد بگسترد و حق ستمکش را از ستمگر بستاند آئین های بی قدرت اگر ستمی نکرده اند باری مصدر خدمتی نیز نبوده اند. برای خدمت به اهورامزدا باید قدرتمند بود ولی اگر همین قدرت وسیله دادگستری به جمشید می دهد چون از حد بگذشت کار او به جنون می کشد تا جایی که خود را خدا می خواند و این است خصیصه شگفت قدرت..

      نه می توان در اداره جامعه از آن گذشت و نه می توان آسانش مهار کرد. و این نه در جهان اسطوره که در عالم واقعیت نیز صادق است.

      دهم دی ماه 57 یعنی روزهایی که هنوز انقلاب نشده بود. نامه ای سرگشاده به امام نوشت با سرنویس چرا با جمهوری اسلامی مخالفم. اعتصاب مطبوعات که تمام شد آیندگان 25 دی متن نامه را پخش کرد و 26 دی شاه برای همیشه رفت و امام 12 بهمن پا به تهران گذاشت. در هیاهوی  روزهای پر شور انقلاب و جذبه پرکشش شخصیت آیت الله العظمی خمینی گوش شنوایی برای اون حرف ها نبود. اما او جوگیر نشد و رهبر انقلاب را از نقطه نظرات خود و نگاهی که به جامعه اسلام و آینده ایران داشت آگاه کرد. نامه چنان مستدل و مودبانه بود که در میان انقلابیون مسلمان پذیرفته شد تا آن جا که آیت الله مطهری، موسوی گرمارودی، حجازی و آیت الله حسین نوری همدانی مرجع تقلید فعلی و تنی چند به او پاسخ مکتوب دادند. چپ ها اما سرمست از سودای مبارزه با امپریالیسم او را هو کردند.

      شاید خواندن پاسخ های استاد مطهری که سال ها بعد در میان یادداشت های شهید منتشر شد و از سرخیر خواهی همیشگی او بود و متن نامه رحیمی به امام، امروز بتواند ما را به عمق نگاه تیزبینانه او رهنمون کند و بدانیم خیرخواهانی همراه با حرکت انقلابی ملت هم بودند که جامعه را نسبت به بسیاری مسائل همان روزها حتا پیش از پیروزی انقلاب زنهار دهند.

      پس از انقلاب رحیمی دستگیر نشد و ممانعتی هم برای انتشار آثارش به وجود نیامد و ممنوع الخروج هم نشد. سال شصت روزی به خانه علینقی منزوی ریختند و چند پیرمرد را به اتهامی گرفتند و بعد صد روز هم رحیمی به قید کفایت ایام بازداشت بیرون آمد. یاداور می شوم اتهام علینقی منزوی چاپ همان کتابی بود که شهید مطهری خانلری را از انتشار آن پیش از انقلاب برحذر داشته بود و خانلری گفته بود این آخوند ما را نجات داد و در تقدیم نامه نمره 17 به آن اشاره کردیم

      مصطفی رحیمی  ۹ مرداد ۱۳۸۱ در تهران در گذشت بر سنگ قبرش به همراه کلیشه ی امضایش نقش شد:

      بخت خواب آلود ما... بخت خواب آلود تو... بیدار خواهد شد، مگر

      از قضا نامه مشهورش به  امام را هم با این بیت حافظ اغازیده بود:

      بخت خواب آلوده ما بیدار خواهد شد مگر

      همین جا تا سخن به پایان نرسیده باید توضیح بدهم که تقدیم‌نامه‌ی روزها در راه  بر پایه نوشته‌ها و مصاحبه‌ها و تک‌نگاری‌هایی که از استادان یا در ستایش استادان نوشته شده و یا حاصل موانست خودم با  برخی از آن با بزرگواران یا فرزندگان‌شان بوده. همین‌طور یادداشت‌های روانشاد ایرج افشار در کتاب نادره کاران، یا نوشته‌های دوستم میلاد عظیمی در کانال تلگرامی نور سیاه و مواردی از این دست.

      برای هر نمره معمولا ابتدا آن چه از اون فرد در ذهن دارم رو می‌نویسم بعد گشتی لابه‌لای اوراق می‌زنم و مطالبی جمع می‌کنم و با جابجا کردن و پس و پیش کردن مطالب گردآمده صورت مطلوب روزها در راه را از دل آن برمی‌سازم.

      خوشحالم که دوستانی مثل شما همراهم هستید

      ادامه

  • عکس‌ها
  • ویدئو‌ها
  • موسیقی